جدول جو
جدول جو

معنی فدامت - جستجوی لغت در جدول جو

فدامت
درمانده شدن در سخن، کم فهم شدن، درشت خوی شدن
تصویری از فدامت
تصویر فدامت
فرهنگ فارسی عمید
فدامت
(دَ شَ قَ)
درشتی و جفاکاری. (غیاث). فدامه. رجوع به فدامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندامت
تصویر ندامت
پشیمان شدن، پشیمانی، اندوه و افسوس
ندامت خوردن: پشیمان شدن و افسوس خوردن
ندامت کشیدن: پشیمانی کشیدن، پشیمانی بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخامت
تصویر فخامت
بزرگواری، گرامی شدن، تنومندی، ستبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدام
تصویر فدام
دستار، شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا
فرهنگ فارسی عمید
(فَدْ دا مَ)
فدّام. فدام. فدّوم. گویند: از فرط فدامت گویی بر دهانش فدّامه نهاده است. (اقرب الموارد). رجوع به فدم و فدّام (ف د د) شود
لغت نامه دهخدا
(فَدْ دا)
ده کوچکی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 73 هزارگزی جنوب خاش و 18 هزارگزی خاور شوسۀ خاش به ایرانشهر. دارای 36 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فَدْ دا)
سرپوش ابریق، پالونه. (منتهی الارب). فدام بمعنی صافی. (اقرب الموارد). رجوع به فدام (ف / ف ) شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
غمامه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فدم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فدم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
پشیمانی. افسوس. تأسف. (ناظم الاطباء). ندم. (المنجد). ندامه. رجوع به ندم و ندامه شود:
جز ندامت به قیامت نبود رهبر تو
تات میخواره رفیق است و رباخواره ندیم.
ناصرخسرو.
تا ز تو بازمانده ام جاوید
فکرتم را ندامت است ندیم.
ناصرخسرو.
چون آن دوراندیش به خانه رسید در دست خویش از آن گنج جز حسرت و ندامت ندید. (کلیله و دمنه). هرکه سخن ناصحان استماع ننماید عواقب کارهای او از ندامت خالی نماند. (کلیله و دمنه). کیست که بر شریر فتان مخالطت گزیند و در حسرت وندامت نیفتد. (کلیله و دمنه).
از تک وتازم ندامت است که آخر
نیستی است آنچه حاصل تک وتاز است.
خاقانی.
هر نفسی کآن به ندامت بود
شحنۀ غوغای قیامت بود.
نظامی.
گر ز شوق حق کند گریه دراز
یا ندامت از گناهی در نماز.
مولوی.
- ندامت بردن، پشیمان گشتن. تأسف خوردن. بر کرده و گذشته پشیمان و متأسف شدن: هرکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید ندامت برد. (گلستان).
- ندامت خوردن، تأسف خوردن. دریغ و افسوس خوردن. ندامت بردن:
هر شب و روزی که بی تو میرود از عمر
هر نفسی میخورم هزار ندامت.
سعدی.
هرکه فدا نمی کند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش.
سعدی.
در سر سودای وصلش عمرها کردم زیان
ور ندامت می خورم اکنون ندارد سود من.
امیرخسرو (از آنندراج).
- ندامت زده، پشیمان. متأسف. متحسر:
دام تسخیر دو عالم نفس نومیدی است
ای ندامت زده سررشتۀ آهی دریاب.
بیدل (از آنندراج).
- ندامت کشیدن، ندامت خوردن. ندامت بردن:
بی تو جامی نکشد گل که ندامت نکشد
سرو با همرهی قد تو قامت نکشد.
مشرقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
فهمیدن و درک کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فهامه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
فخامه. رجوع به فخامه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گنگلاج گردیدن. (منتهی الارب). رجوع به فدم شود، درمانده در سخن شدن. (منتهی الارب). فدم گردیدن. (اقرب الموارد). رجوع به فدم شود، گول و درشت خوی شدن. (منتهی الارب). فدامت. رجوع به فدامت و فدم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
دهان بند آتش پرستان و عجمیان که وقت آب خوردن بدان دهان را بندند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سرپوش ابریق. (منتهی الارب) ، صافیی که بر دهانۀ ابریق نهند تا آنچه در آن است بدان تصفیه گردد. (اقرب الموارد) ، پالونه، دستار. (منتهی الارب). در این معنی منتهی الارب ضبط لغت را به تشدید ثانی هم آورده است، پتفوزبند گاوان. (منتهی الارب). در این معنی هم در منتهی الارب به تشدید و تخفیف دال هر دو آمده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ندامت
تصویر ندامت
پشیمانی، تاسف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدام
تصویر فدام
سر پوش آبتابه، جمع فدم، گنگلاجان در پوش، پوز بند دهان بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهامت
تصویر فهامت
درک کردن، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخامت
تصویر فخامت
بزرگ قدر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدامه
تصویر فدامه
درشتی تندی، ستمکاری فدام بنگرید به فدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادامت
تصویر ادامت
همیشه داشتن پیوسته گردانیدن دایم داشتن درنگ کردن در: (باید برایادامه کار پایداری کرد) یا ادامه کار. اصلی است بموجب آن محرک مساویست با کار مقاوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندامت
تصویر ندامت
((نَ مَ))
پشیمانی، افسوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فهامت
تصویر فهامت
((فَ مَ))
فهمیدن، درک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخامت
تصویر فخامت
((فَ مَ))
ستبر گردیدن، بزرگوار گشتن، گرامی شدن، بزرگواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندامت
تصویر ندامت
پشیمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
انفعال، پشیمانی، تاسف، لهف، ندم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کهنگی، حفاظت
دیکشنری اردو به فارسی
پشیمانی
دیکشنری اردو به فارسی