بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب). تکبر. (اقرب الموارد) ، به رفتار فحج رفتن. (منتهی الارب). جلو پا را به هم نزدیک و پشت پاها را از هم دور کردن، راه رفتن افحج. (اقرب الموارد). رجوع به افحج شود
بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب). تکبر. (اقرب الموارد) ، به رفتار فحج رفتن. (منتهی الارب). جلو پا را به هم نزدیک و پشت پاها را از هم دور کردن، راه رفتن افحج. (اقرب الموارد). رجوع به افحج شود
رفتار که در آن پیش پایها نزدیک گذارند و پاشنه ها دور. (منتهی الارب). و در مغرب تباعد میان ساقین را در مرد و چهارپا گویند. (اقرب الموارد) ، سخت دوری میان هر دو پا. (منتهی الارب)
رفتار که در آن پیش پایها نزدیک گذارند و پاشنه ها دور. (منتهی الارب). و در مغرب تباعد میان ساقین را در مرد و چهارپا گویند. (اقرب الموارد) ، سخت دوری میان هر دو پا. (منتهی الارب)
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مِثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
آنکه پیش پاها نزدیک گذارد و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب). آنکه دررفتار پیش پاها را نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. (ناظم الاطباء). آنکه رانهاش از یکدیگر دور بود و سر پای نزدیک. (تاج المصادر بیهقی). که رانش یکی از دیگر دور بود. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه پاشنه هایش بیکدیگرنزدیک باشد و ساقها دور و بزرگ. (المصادر زوزنی)
آنکه پیش پاها نزدیک گذارد و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب). آنکه دررفتار پیش پاها را نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. (ناظم الاطباء). آنکه رانهاش از یکدیگر دور بود و سر پای نزدیک. (تاج المصادر بیهقی). که رانش یکی از دیگر دور بود. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه پاشنه هایش بیکدیگرنزدیک باشد و ساقها دور و بزرگ. (المصادر زوزنی)