جدول جو
جدول جو

معنی فحل

فحل((فَ حْ))
گشن، جنس نر از هر حیوان، بسیار دانا، دلیر و نیرومند، جمع فحول
تصویری از فحل
تصویر فحل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فحل

فحل

فحل
ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانا، خردمند
فحول شعرا: کنایه از شاعران چیره دستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره می شوند
فحل
فرهنگ فارسی عمید

فحل

فحل
موضعی است به شام که در آن جنگها واقع شده. (منتهی الارب). مسلمانان را با رومیان در این مکان وقعه ای افتاد که هشتادهزار رومی کشته شد و این واقعه معروف و به یوم الفحل و یوم الردعه و یوم النیسان مشهور است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

فحل

فحل
ستارۀ سهیل، بدان جهت که از ستارگان دیگر برکنارباشد همچو گشن که وقت برجستن بر ماده از شتران کناره گزیند. (منتهی الارب). سهیل را گویند، چون از دیگر ستارگان کناره گیرد مانند جنس نر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فحل

فحل
لقب علقمه، بدان جهت که چون امری ءالقیس مادر جندب را بسبب غالب آمدنش بر وی در شعر طلاق داده علقمه وی را در حبالۀ نکاح خود درآورد. (منتهی الارب). رجوع به علقمۀ فحل شود
نام ابن عباس بن حسان که با یزید بن مهلب کارزار نمود و به ضرب متخالف یکدیگر را کشتند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا