معنی فحم - فرهنگ فارسی عمید
معنی فحم
- فحم
- زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، انگشت، زگال، آلاس، شگال، اشبو
تصویر فحم
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فحم
فحم
- فحم
- انگشت هر آنگه که بر زد یکی باد سرد چو زنگی بر انگیخت ز انگشت گرد (فردوسی) زگال اخگر خاموش انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
احم
- احم
- جمع حلم ، بردباریها سکونها وقارها، عقل ها،جمع حلم : خوابها خوابهای شیطانی خوابهای شوریده که آنرا نتوان تعبیر کرد،جمع حلیم بردباران
فرهنگ لغت هوشیار
رحم
- رحم
- زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
فرهنگ لغت هوشیار