- فجره
فاجر، گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
معنی فجره - جستجوی لغت در جدول جو
- فجره (فَ جَ رَ)
جمع واژۀ فاجر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فاجر شود
- فجره (فُ رَ)
جای آب زهیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، فجر. (اقرب الموارد).
- فجرهالوادی، جای وسیعی که آب بسوی آن زهد. (اقرب الموارد)
- فجرهالوادی، جای وسیعی که آب بسوی آن زهد. (اقرب الموارد)
- فجره
دروغ آشکار، گشاده راه راه آشکار میان دو کوه آبخیز زهاب جمع فاجر بدکاران بدکرداران، زناکاران
- فجره ((فَ جَ رَ یا رِ))
جمع فاجر، بدکاران، بدکرداران، زناکاران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرصت پیش آمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن، مهلت
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرج
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرج
(مَ جَ رَ)
لغت نامه دهخدا
موضع آب زهیدن، زمین هموار که در آن رودبارها روان گردد. ج، مفاجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
راه کهکشان، آسمان دره، کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده میشود
زن فربه، سال پر هجرت در فارسی فرا روی (کوچ)، جداشدن، دل کندن: از زاد گاه
ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت (مرگ) فجاه. مرگ ناگهانی. ناگهان: فجاه در گذشت
بوریایی از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوبها و پروارهای سقف اطاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند
((فَ رِ یا رَ))
فرهنگ فارسی معین
بوریایی که از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوب ها و پروارهای سقف اتاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند
