- فجاه
- ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت (مرگ) فجاه. مرگ ناگهانی. ناگهان: فجاه در گذشت
معنی فجاه - جستجوی لغت در جدول جو
- فجاه
- ناگهانی مردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فاجر، گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
فاجرها، گناهکارها، تباه کارها، نابکارها، زناکارها، جمع واژۀ فاجر
بیرون شدن بخارات از راه دهن دهان دره
میوه خام فجاجت در فارسی: خامی ناپختگی
گشاده راه، جمع فج، گشاده راه ها
فرو گرفتن، تاختن تاخت آوردن بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
مونث فتی زن جوان، کنیزک
رگبار
گشادگی فراخی میان دو چیز
سوراخ کردن، فراخدره
دردمندی
دروغ آشکار، گشاده راه راه آشکار میان دو کوه آبخیز زهاب جمع فاجر بدکاران بدکرداران، زناکاران
فرو گرفتن، ناگاه ناگاهی ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت فجاء ه. مرگ ناگهانی سکته ریوی
ترب فروش
جمع فاجر، بدکاران
فلات در فارسی پشته
دانایی جستار دینی
فرو رفتگی پشت بر آمدگی سینه
لاک پشت دریایی، غوک ماده
نجات در فارسی بوختک رستار رستگاری رستن، آز، سماروغ، جای بلند، ماده شتر تیز رو
مقام، مکان، شوکت
مقام، مکان، منزلت، جایگاه، قدر و شرف، علو منزلت، شان و جلال، فر و شکوه
بقیه انگور و خرما که بر درخت مانده باشد، بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
مقام، منزلت