معنی فجاه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فجاه
فجاه
- فجاه
- ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت (مرگ) فجاه. مرگ ناگهانی. ناگهان: فجاه در گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
فجاج
- فجاج
- دَرِّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
فجار
- فجار
- فاجرها، گناهکارها، تباه کارها، نابکارها، زناکارها، جمعِ واژۀ فاجر
فرهنگ فارسی عمید
فجاء
- فجاء
- فرو گرفتن، تاختن تاخت آوردن بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
فرهنگ لغت هوشیار