جدول جو
جدول جو

معنی فثیمون - جستجوی لغت در جدول جو

فثیمون
به یونانی، لیمو. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریمن
تصویر فریمن
(پسرانه)
زیبا اندیش، خوش فکر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریمان
تصویر فریمان
(پسرانه)
فر و شکوه ایمان، نام بخشی از استان خراسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریدون
تصویر فریدون
(پسرانه)
دارای شکوهی اینچنین، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریتون
تصویر فریتون
(پسرانه)
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتیمون
تصویر افتیمون
گیاهی سرخ رنگ از تیره سس ها، دارای شاخه های باریک، برگ های ریز و گل های سرخ رنگ و ریشۀ کلفت وتلخ مزه که به گیاه و اشیای مجاور خود می پیچد. در طب قدیم برای معالجۀ امراض عصبی، دماغی، فالج، لقوه و اوجاع مفاصل به کار می رفته، زیرۀ رومی، کشوث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریرون
تصویر فریرون
فرارون، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
کسی و چیزی باشد که بازپس رود نه بطریق صلاح یعنی روزبه نباشد. (برهان) (صحاح الفرس). فرارون:
چون دلت از بلخ شد به یمگان خرسند
پس چه فریدون بسوی تو چه فریرون.
ناصرخسرو.
رجوع به فرارون شود
لغت نامه دهخدا
حب بلسان است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
شهر کوچکی است در مرکز بخش فریمان مشهد که تا پیش از 1313 هجری شمسی قریۀ بی اهمیتی بیش نبود و طوایف بربری و تیموری در آن ساکن بودند. رضاشاه از نظر موقعیت طبیعی این ناحیه بدان توجه کرد و موجبات آبادانی و شهرسازی درست را در آن فراهم ساخت و اکنون دارای ادارات و بناهای نوساز و خیابانهای متعدد است و در آن بندی ساخته شده که از طریق لوله کشی آب مشروب اهالی را تأمین میکند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ابوالحارث فریغون امیرگوزگانان در زمان سبکتگین و سلطان محمود غزنوی، وی پدر زن سلطان محمود بوده است. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 112 و 200) :
آن کس که دی همیت فریغون خواند
اکنون بسوی وی نه فریغونی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
در زبان پهلوی فرتن، یکی از بزرگان داستانی مشترک اقوام هند و ایرانی است. (از حاشیۀ برهان چ معین). پادشاهی است معروف که ضحاک را دربند کرد. (برهان). مطابق شاهنامۀ فردوسی او پسر آتبین و از نسل جمشید است که پس از مشاهدۀ ستمگریهای ضحاک تازی علیه او قیام میکند و با دستیاری کاوۀ آهنگر، ضحاک را دستگیر و در کوه دماوند زندانی میکند و خود به پادشاهی ایران می رسد. سپس در پایان عمر سرزمین وسیع قلمرو خود را میان پسرانش سلم و تور و ایرج تقسیم میکند و ایران را به ایرج می سپارد. سرانجام سلم و تور توطئه میکنند و ایرج را به قتل میرسانند. و جنازه ایرج را نزد پدر می آوردند و فریدون پس از زاری و نالۀ بسیار مقام او را به پسرش منوچهر میدهد و منوچهر به جنگ عموهای خود میرود و بنیاد جنگهای ایران و توارن نهاده میشود. فریدون در پایان سلطنت پانصدسالۀ خود تاج شاهی را بر سر منوچهر میگذارد و از این جهان رخت برمی بندد. فریدون در ادبیات فارسی بعنوان مظهر قدرت و پیروزی مورد تشبیه قرار گرفته است، چنانکه فردوسی در ستایش سلطان محمود میگوید:
فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد.
فردوسی.
در اشعار شاعران دیگر نیز نام او با همین تعبیر دیده میشود:
جشن سده آیین جهاندار فریدون
بر شاه جهاندار فری باد و همایون.
عنصری.
فریدون وزیری پسندیده داشت
که روشندل و دوربین دیده داشت.
سعدی.
ترکیب ها:
- فریدون صفت. فریدون علم. فریدون فر. فریدونکار. فریدون کمر. فریدون نسب. فریدون وار. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان، واقع در 45هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد، سر راه مالرو اسحاق آباد به گوئین. ناحیه ای است واقع در جلگه، سردسیر و دارای 209 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام عقل فلک هشتم باشد که فلک البروج است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دوائیست معروف و آن شکوفۀ نباتی باشد که به سعتر میماند و سر شاخهای آن باریک است و طبع آن گرم و خشک، کوفت صرع را نافع است و آنرا بعربی سبعالشعرا خوانند و بعضی گویند زیرۀ رومی است و آن سرخ رنگ و تیزطعم می باشد. (برهان) (آنندراج). دوائیست معروف صفرا را نافع و دافع. (انجمن آرای ناصری). زیرۀ رومی که سرخ و سبز است. (مؤید الفضلاء). نوعی از سس و از تیره پیچکیان است که در سابق در بیماریهای قلبی بکار میرفته است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 271). گیاهی از تیره پیچکیان که شبیه سس میباشد و مانند آن انگل گیاهان دیگر بخصوص یونجه میشود، سس صغیر، کشوث، دواءالجنون. (فرهنگ فارسی معین). تخمها و شاخها باریک و شکسته است و طعم او تیز است و گروهی گفته اند زیرۀ رومی است و دیسقوریدوس میگوید: شکوفۀ نباتیست که به سعتر ماند و ساق او توتیر (؟) از ساق سعتر است و سر شاخ او باریک است چون موی. بهتراو آنست که سرخ تر و تیزبوی تر بود. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : محمد زکریا بازگشت و بخانه آمد و مطبوخ افتیمون فرمود و بخورد، شاگردان پرسیدند که ای حکیم چرا این مطبوخ بدین وقت همی خوری ؟ گفت: از بهر آن خندۀ آن دیوانه که تا وی از جمله سودای خویش جزوی در من ندیدی، نخندیدی. (منتخب قابوسنامه ص 40).
اگر عدوی تو را در سر است سودائی
بدفع سودا تیغت بس است افتیمون.
رشید وطواط.
و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 52 و کتاب قانون ابوعلی کتاب ثانی ص 158 و اختیارات بدیعی و ترجمه صیدنه شود، پی بکردن اشتر بشمشیر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
زاج است. (فهرست مخزن الادویه). فلامسوس. فلامن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شهری است از مصر که قراء و ضیاع متعدد دارد. (از معجم البلدان). شهری است به مصر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حکیمی بوده است عجمی نژاد. (برهان). به چنین نامی در فلاسفۀ یونان و روم و حکیمان مشرق برنخوردیم شاید مصحف ’قریطون’ باشد و احتمال ضعیف میرود که مصحف قریعون باشد که نام چند محدث است. (از حاشیۀ برهان چ معین) :
کند مبطل محقی را به قولی
روایت کرده حماد از فژیغون.
ناصرخسرو.
از علم خاندان رسول است این
نه گفتۀ عمر و فژیغون است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
به یونانی، دند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
از دهات آمل بوده است از بخش دابو. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 152 از ترجمه فارسی). رجوع به فریمان شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نامی باشد که به دروغ به عذرا گذاشته بودند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایتون
تصویر فایتون
ورتیون وسیله نقلیه رو باز که بااسب کشیده شود درشکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایطون
تصویر فایطون
ورتیون
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده ریزه رومی از داروهای گیاهی گیاهی از تیره پیچکیان که شبیه سس میباشد و مانند آن انگل گیاهان دیگر بخصوص یونجه میشود سس صغیر کشوث دوا الجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایتون
تصویر فایتون
درشکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریرون
تصویر فریرون
((فَ))
مترقی، پیش رو، خوب، عالی، راست، مستقیم، در اصطلاح نجوم به معنی سعد، اوج، فرارون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
بعد، فضا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میمون
تصویر میمون
خجسته، همایون
فرهنگ واژه فارسی سره
پشیمان، نادم
فرهنگ گویش مازندرانی
سرماخوردگی
فرهنگ گویش مازندرانی
نامی معمول در مازندران برگرفته از نام فریدون از پادشاهان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان گیل خوران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی