جدول جو
جدول جو

معنی فتیت - جستجوی لغت در جدول جو

فتیت
(فَ)
کوفته و ریزه ریزه کرده. (منتهی الارب). فتوت. (اقرب الموارد) ، نان ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است. قلیل الغذا و مخفّف رطوبت معده و مولد ریاح و سواد و دیرهضم و مضر احشای ضعیفه است و کهنۀ او بسیار زبون تر و مورث قولنج و مسدّد، و مصلحش شکر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نان فتیر است که فتیت نیز نامند، و فتیت هر چیزی را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فتوت شود
لغت نامه دهخدا
فتیت
کوفته، ریز ریز، نانریزه خرده نان، نانسوده خرده نان خشک که در آشپزی به کار برند کوفته و ریزه ریزه کردن، نان خشک نرم ساییده
فرهنگ لغت هوشیار
فتیت
((فَ))
کوفته و ریزه ریزه کرده، نان خشک نرم ساییده
تصویری از فتیت
تصویر فتیت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتوت
تصویر فتوت
(پسرانه)
جوانمردی، بخشندگی، سخاوت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فترت
تصویر فترت
سستی، کندی، بازماندگی، ضعف، زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده، مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
فتیله، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، پلیته، پتیله، ذباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتات
تصویر فتات
خرده و شکستۀ چیزی، ریزۀ هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتوت
تصویر فتوت
جوانی، جوانمردی، سخا، کرم
فرهنگ فارسی عمید
(فَ تَ)
یک قطعه از چیز ریزه ریزه شده، و آن اخص از فتیت است. (اقرب الموارد). رجوع به فتیت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَزْ زُ)
خردمرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). شکسته و ریزه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مرد توانا (ی) تن آور یا مرد با گوشت گرداندام یا مرد توانا (ی) درشت خلقت. (منتهی الارب). رجوع به صفتات و صفت ّ و صفتان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتوت
تصویر فتوت
جوانی، مروت، مردانگی، جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فترت
تصویر فترت
سستی، کندی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتات
تصویر فتات
ریزه خرده ریز و شکسته از هر چیز، ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیات
تصویر فتیات
جمع فتاه، دختران زنان جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایت
تصویر فایت
فوت شده، از میان رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فویت
تصویر فویت
خود رای سر خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیت
تصویر کتیت
آوای جوش جوش دیگ، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیت
تصویر متیت
شانه کرباس شانه جولاهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیا
تصویر فتیا
فتوی بنگرید به فتوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صتیت
تصویر صتیت
غریو، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیده از فربهی در ستور، تیز زبان مرد، پیکان دو زبانه، بامداد روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
تافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتین
تصویر فتین
گداخته، سنگلاخ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
پراکنده، دورازهم چون دندان ها دندان گشاده پراکنده، جمع شتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختیت
تصویر ختیت
زفت، نارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیت
تصویر اتیت
فرانسوی آماس گوش
فرهنگ لغت هوشیار
ریزه ریزه کردن، ریز ریز کردناز هم پاشیدن تفتیت حصاه، شکسته و ریزه شدن،جمع تفتیتات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیته
تصویر فتیته
ریز ریز شده، خرده نان و خرما مونث فتیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیت
تصویر تفتیت
((تَ))
ریز ریز کردن، از هم پاشیدن، شکسته و ریزه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
((شَ))
پراکنده، جمع شتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فایت
تصویر فایت
((یِ))
از میان رفته، نیست شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
((فَ))
تافته، مفتول، ریسمان باریک از پوست خرمابن، آن چه از چرک بدن که با انگشتان تابند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتوت
تصویر فتوت
((فُ تُ وَّ))
جوانی، جوانمردی، کرم، بخشندگی، نامه کتابی که در آن اصول و آداب فتوت نوشته شده است
فرهنگ فارسی معین