آزمودن چیزی را. (منتهی الارب). فتنه. رجوع به فتنه شود، به شگفت آوردن کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فتنه شود، در فتنه افکندن کسی را، در فتنه افتادن. (منتهی الارب) ، خواهش زنا کردن با زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بی عقل و مال گردیدن. (منتهی الارب) ، ربودن زن دل کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، عذاب کردن کسی را. (منتهی الارب) ، بسوی خود کشاندن مال مردم را. (اقرب الموارد). رجوع به فتنه شود
آزمودن چیزی را. (منتهی الارب). فتنه. رجوع به فتنه شود، به شگفت آوردن کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فتنه شود، در فتنه افکندن کسی را، در فتنه افتادن. (منتهی الارب) ، خواهش زنا کردن با زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بی عقل و مال گردیدن. (منتهی الارب) ، ربودن زن دل کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، عذاب کردن کسی را. (منتهی الارب) ، بسوی خود کشاندن مال مردم را. (اقرب الموارد). رجوع به فتنه شود
پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، کنایه از پشتیبان، تکیه گاه ستون پنجم: کنایه از گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند ستون فقرات: در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهره ها، تیرۀ پشت
پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، کنایه از پشتیبان، تکیه گاه ستون پنجم: کنایه از گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند ستون فقرات: در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهره ها، تیرۀ پشت
نظر یا رای فقیه و مجتهد در احکام شرعی فتوا دادن: صدور رای و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حکم شرعی فتوا گرفتن: پرسیدن رای و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی
نظر یا رای فقیه و مجتهد در احکام شرعی فتوا دادن: صدور رای و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حُکم شرعی فتوا گرفتن: پرسیدن رای و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی
گشایش در حال باطنی سالک، گشایش، برای مثال طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲ - ۲۴۸)، مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می دادند، برای مثال نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم / دلق ریا به آب خرابات برکشیم (حافظ - ۷۵۲)، جمع فتح، فتح
گشایش در حال باطنی سالک، گشایش، برای مِثال طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲ - ۲۴۸)، مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می دادند، برای مِثال نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم / دلق ریا به آب خرابات برکشیم (حافظ - ۷۵۲)، جمعِ فتح، فتح
مخلوطی از سنگ خرد شده، ماسه و سیمان که در بنّایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های پل ها و ساختمان ها به کار می رود و پس از خشک شدن مانند سنگ سفت و سخت می شود
مخلوطی از سنگ خرد شده، ماسه و سیمان که در بنّایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های پل ها و ساختمان ها به کار می رود و پس از خشک شدن مانند سنگ سفت و سخت می شود
آزمودن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). آزمایش. و منه قوله تعالی: بأیکم المفتون. و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است. و این کلمه مصدر است مانند معقول. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
آزمودن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). آزمایش. و منه قوله تعالی: بأیکم المفتون. و باء در این آیت به معنی فی یا زائده است. و این کلمه مصدر است مانند معقول. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
در فتنه افتاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیوانه، عقل و مال رفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیفته. عاشق. (از غیاث) (از آنندراج). شیفته. ربوده دل. عاشق. (از ناظم الاطباء). دلشده. دل از دست داده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ای علم جوی روی به جیحون نه گر جانت بر هلاک نه مفتون است. ناصرخسرو. دیوی است کودکی تو به دیوی بر گر دیو نیستی ز چه مفتونی ؟ ناصرخسرو. همیشه خازن خلد است بر درگاه او عاشق همیشه حامل عرش است بر ایوان او مفتون. امیرمعزی. بر رسم و سیرت او مفتون شده ست دنیا تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون. امیرمعزی. ای خسروی که رادی بر دست توست عاشق ای عادلی که شادی بر طبع توست مفتون. امیرمعزی. سپاه او همه بودند شیران و جهانگیران ظفر بر تیغشان عاشق هنر بر طبعشان مفتون. امیرمعزی. سعادتی که سعود آسمان مفتون آن نماید و دوام سرمد الیف آن باشد نثارروزگار انور مجلس عالی صدری... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 139). چون مفتون صادق ملامت شنید به درد از درون ناله ای بر کشید. سعدی (بوستان). جهانی در پی ات مفتون بجای آب گریان خون عجب می دارم از هامون که چون دریا نمی باشد. سعدی. سخن دراز کشیدیم و همچنان باقی است حدیث دلبر فتان و عاشق مفتون. سعدی. آب از نسیم باد زره پوش گشته است مفتون زلف یار زره موی خوشتر است. سعدی. - مفتون شدن، شیفته شدن. عاشق گشتن: خرد که عاشق و مفتون شود بدو مردم شده ست بر تو ز رسم تو واله و مفتون. امیرمعزی. ای بر لب شیرین تو عابد شده عاشق وی بر خط مشکین تو زاهد شده مفتون. امیرمعزی. بر رسم و سیرت او مفتون شده ست دنیا تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون. امیرمعزی. - مفتون شده، شیفته گردیده: جانا به خدا بخش دلم را که گریز است مقبول تو را از دل مفتون شدۀ من. عطار. - مفتون گردیدن (گشتن) ، شیفته شدن: کیست که... با زنان مجالست دارد و مفتون نگردد. (کلیله و دمنه). ای گشته فلک بر مه منجوق تو عاشق وی گشته ظفر بر سر شمشیر تو مفتون. امیرمعزی. ، فریفته. فریب خورده. مغرور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگز کی گفت این زمانه که بدکن مفتون چونی به قول عامه مفتون. ناصرخسرو. - مفتون شدن، فریفته شدن: ای فلک زود گرد وای بر آن کوبه توای فتنه جوی مفتون شد. ناصرخسرو. ای شده مفتون به قولهای فلاطون حال جهان باز چون شده ست دگرگون. ناصرخسرو. زر و نقره چیست تا مفتون شوی چیست صورت تا چنین مجنون شوی. مولوی. - مفتون گشتن (گردیدن) ، فریفته شدن: مرا همیشه... مغرور بودن... و مفتون گشتن به جاه دنیا معلوم بود. (کلیله و دمنه). ، کسی که ارادۀ زنای با زن کرده باشد، از دین برگشته. (ناظم الاطباء) ، دینار مفتون، به آتش درآورده. (منتهی الارب). دیناربه آتش درآورده تا خوب و بد آن معلوم گردد. (ناظم الاطباء) ، زه گریبان که مانند زه چرمین باشد. (فرهنگ لغات مشکل دیوان البسۀ نظام قاری) : ز گرد آن زه مفتون خطی خواندم که تفسیرش یکی داند که همچون دکمه ذهنش خرده دان باشد. نظام قاری (دیوان البسه ص 76)
در فتنه افتاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیوانه، عقل و مال رفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیفته. عاشق. (از غیاث) (از آنندراج). شیفته. ربوده دل. عاشق. (از ناظم الاطباء). دلشده. دل از دست داده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ای علم جوی روی به جیحون نه گر جانت بر هلاک نه مفتون است. ناصرخسرو. دیوی است کودکی تو به دیوی بر گر دیو نیستی ز چه مفتونی ؟ ناصرخسرو. همیشه خازن خلد است بر درگاه او عاشق همیشه حامل عرش است بر ایوان او مفتون. امیرمعزی. بر رسم و سیرت او مفتون شده ست دنیا تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون. امیرمعزی. ای خسروی که رادی بر دست توست عاشق ای عادلی که شادی بر طبع توست مفتون. امیرمعزی. سپاه او همه بودند شیران و جهانگیران ظفر بر تیغشان عاشق هنر بر طبعشان مفتون. امیرمعزی. سعادتی که سعود آسمان مفتون آن نماید و دوام سرمد الیف آن باشد نثارروزگار انور مجلس عالی صدری... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 139). چون مفتون صادق ملامت شنید به درد از درون ناله ای بر کشید. سعدی (بوستان). جهانی در پی ات مفتون بجای آب گریان خون عجب می دارم از هامون که چون دریا نمی باشد. سعدی. سخن دراز کشیدیم و همچنان باقی است حدیث دلبر فتان و عاشق مفتون. سعدی. آب از نسیم باد زره پوش گشته است مفتون زلف یار زره موی خوشتر است. سعدی. - مفتون شدن، شیفته شدن. عاشق گشتن: خرد که عاشق و مفتون شود بدو مردم شده ست بر تو ز رسم تو واله و مفتون. امیرمعزی. ای بر لب شیرین تو عابد شده عاشق وی بر خط مشکین تو زاهد شده مفتون. امیرمعزی. بر رسم و سیرت او مفتون شده ست دنیا تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون. امیرمعزی. - مفتون شده، شیفته گردیده: جانا به خدا بخش دلم را که گریز است مقبول تو را از دل مفتون شدۀ من. عطار. - مفتون گردیدن (گشتن) ، شیفته شدن: کیست که... با زنان مجالست دارد و مفتون نگردد. (کلیله و دمنه). ای گشته فلک بر مه منجوق تو عاشق وی گشته ظفر بر سر شمشیر تو مفتون. امیرمعزی. ، فریفته. فریب خورده. مغرور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگز کی گفت این زمانه که بدکن مفتون چونی به قول عامه مفتون. ناصرخسرو. - مفتون شدن، فریفته شدن: ای فلک زود گرد وای بر آن کوبه توای فتنه جوی مفتون شد. ناصرخسرو. ای شده مفتون به قولهای فلاطون حال جهان باز چون شده ست دگرگون. ناصرخسرو. زر و نقره چیست تا مفتون شوی چیست صورت تا چنین مجنون شوی. مولوی. - مفتون گشتن (گردیدن) ، فریفته شدن: مرا همیشه... مغرور بودن... و مفتون گشتن به جاه دنیا معلوم بود. (کلیله و دمنه). ، کسی که ارادۀ زنای با زن کرده باشد، از دین برگشته. (ناظم الاطباء) ، دینار مفتون، به آتش درآورده. (منتهی الارب). دیناربه آتش درآورده تا خوب و بد آن معلوم گردد. (ناظم الاطباء) ، زه گریبان که مانند زه چرمین باشد. (فرهنگ لغات مشکل دیوان البسۀ نظام قاری) : ز گرد آن زه مفتون خطی خواندم که تفسیرش یکی داند که همچون دکمه ذهنش خرده دان باشد. نظام قاری (دیوان البسه ص 76)
فرانسوی تنوک (گویش کردی) پولک توپالی یا استخوانی که در منگیاکده ها به کار می رود پولک استخوانی یا فلزی که در قمار و جشنها و در بعضی موسسات بجای پول بکار رود
فرانسوی تنوک (گویش کردی) پولک توپالی یا استخوانی که در منگیاکده ها به کار می رود پولک استخوانی یا فلزی که در قمار و جشنها و در بعضی موسسات بجای پول بکار رود
شست شماره شست جزر استوانه یی شکلی که سقف و اجزای بنا را نگاهدارد پایه سنگی یا چوی یا سیمانی که در زیر بنا سازند عمود، دیرک خیمه و جز آن، ستون مانندی که سیمهای هواپیما و بالها بان متصل شوند، واحدی از سربازان که پشت بر هم در مسیری حرکت کنند واحدی که ماموریتی خاص بعهده دارند: ستون امدادی. یا ستون پنجم. گروهی که در کشوری و به نفع کشوری بیگانه فعالیت کند جاسوسان. (از زمان جنگ داخلی اسپانیا این اصطلاح رایج شده) یا ستون فقرات. محور استخوانی طویلی که از روی هم قرار گرفتن 33 استخوان کوچک به نام مهره تشکیل شده و در ناحیه خلفی اسکلت انسان قرار دارد و نخاع را محفوظ میدارد و در حقیقت علاوه بر این که ستون اسکلت انسان است غلاف مطمئن و محکمی جهت نخاع شوکی محسوب میشود. مهره های ستون فقرات را از بالا به پایین بشرح ذیل تقسیم بندی کنند: ناحیه گردنی که شامل 7 مهره است 0، ناحیه پشتی که شامل 12 مهره است، ناحیه کمری که شامل 5 مهره است، ناحیه خاجی شامل 5 مهره که با هم جوش خورده و قطعه استخوانی بنام عجز بوجود آورده اند، ناحیه دنبالچه یی و آن از 4 تا 6 مهره به وجود آمده که بهم جوش خورده اند و استخوان واحدی بنام عصعص را تشکیل داده اند ستون فقار تیره پشت
شست شماره شست جزر استوانه یی شکلی که سقف و اجزای بنا را نگاهدارد پایه سنگی یا چوی یا سیمانی که در زیر بنا سازند عمود، دیرک خیمه و جز آن، ستون مانندی که سیمهای هواپیما و بالها بان متصل شوند، واحدی از سربازان که پشت بر هم در مسیری حرکت کنند واحدی که ماموریتی خاص بعهده دارند: ستون امدادی. یا ستون پنجم. گروهی که در کشوری و به نفع کشوری بیگانه فعالیت کند جاسوسان. (از زمان جنگ داخلی اسپانیا این اصطلاح رایج شده) یا ستون فقرات. محور استخوانی طویلی که از روی هم قرار گرفتن 33 استخوان کوچک به نام مهره تشکیل شده و در ناحیه خلفی اسکلت انسان قرار دارد و نخاع را محفوظ میدارد و در حقیقت علاوه بر این که ستون اسکلت انسان است غلاف مطمئن و محکمی جهت نخاع شوکی محسوب میشود. مهره های ستون فقرات را از بالا به پایین بشرح ذیل تقسیم بندی کنند: ناحیه گردنی که شامل 7 مهره است 0، ناحیه پشتی که شامل 12 مهره است، ناحیه کمری که شامل 5 مهره است، ناحیه خاجی شامل 5 مهره که با هم جوش خورده و قطعه استخوانی بنام عجز بوجود آورده اند، ناحیه دنبالچه یی و آن از 4 تا 6 مهره به وجود آمده که بهم جوش خورده اند و استخوان واحدی بنام عصعص را تشکیل داده اند ستون فقار تیره پشت
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد