جدول جو
جدول جو

معنی فتون

فتون
(دَ لَ)
آزمودن چیزی را. (منتهی الارب). فتنه. رجوع به فتنه شود، به شگفت آوردن کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فتنه شود، در فتنه افکندن کسی را، در فتنه افتادن. (منتهی الارب) ، خواهش زنا کردن با زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بی عقل و مال گردیدن. (منتهی الارب) ، ربودن زن دل کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، عذاب کردن کسی را. (منتهی الارب) ، بسوی خود کشاندن مال مردم را. (اقرب الموارد). رجوع به فتنه شود
لغت نامه دهخدا