جدول جو
جدول جو

معنی فتون

فتون((فُ))
در فتنه افتادن، دل باختن، در فتنه انداختن، به شگفت آوردن
تصویری از فتون
تصویر فتون
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فتون

فتون

فتون
آزمودن چیزی را. (منتهی الارب). فتنه. رجوع به فتنه شود، به شگفت آوردن کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فتنه شود، در فتنه افکندن کسی را، در فتنه افتادن. (منتهی الارب) ، خواهش زنا کردن با زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بی عقل و مال گردیدن. (منتهی الارب) ، ربودن زن دل کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، عذاب کردن کسی را. (منتهی الارب) ، بسوی خود کشاندن مال مردم را. (اقرب الموارد). رجوع به فتنه شود
لغت نامه دهخدا

اتون

اتون
تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین. تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین
فرهنگ لغت هوشیار

بتون

بتون
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
فرهنگ لغت هوشیار