گشایش در حال باطنی سالک، گشایش، برای مثال طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲ - ۲۴۸)، مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می دادند، برای مثال نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم / دلق ریا به آب خرابات برکشیم (حافظ - ۷۵۲)، جمع فتح، فتح
گشایش در حال باطنی سالک، گشایش، برای مِثال طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲ - ۲۴۸)، مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می دادند، برای مِثال نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم / دلق ریا به آب خرابات برکشیم (حافظ - ۷۵۲)، جمعِ فتح، فتح
فتوا. فرمان فقیه و مفتی. (منتهی الارب). آنچه عالم نویسد در موضوع حکم شرعی. آنچه فقیه نویسد برای مقلدان خود، یا درباره حکم شرعی موضوعی، یا آنچه بدیشان گوید در آن باره. رأی فقیه در حکم شرعی فرعی. فتواء. فتیا. وچرگری. (یادداشت بخط مؤلف). ج، فتاوی. (اقرب الموارد). در فارسی بیشتر با فعل دادن ترکیب شود: کجا عقل یا شرع فتوی دهد که اهل خرد دین به دنیا دهد؟ سعدی (بوستان). عزت نفسم فتوی نداد. (گلستان). ز من مپرس که فتوی دهم به مذهب عشق نظر به روی تو شاید که بردوام کنند. سعدی (بدایع). فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام، ولی به ز مال اوقاف است. حافظ. - فتوی پرسیدن، استفتاء. (یادداشت بخط مؤلف). - فتوی خواستن، فتوی پرسیدن. - فتوی دادن، افتاء. (یادداشت بخط مؤلف)
فتوا. فرمان فقیه و مفتی. (منتهی الارب). آنچه عالم نویسد در موضوع حکم شرعی. آنچه فقیه نویسد برای مقلدان خود، یا درباره حکم شرعی موضوعی، یا آنچه بدیشان گوید در آن باره. رأی فقیه در حکم شرعی فرعی. فتواء. فتیا. وچرگری. (یادداشت بخط مؤلف). ج، فتاوی. (اقرب الموارد). در فارسی بیشتر با فعل دادن ترکیب شود: کجا عقل یا شرع فتوی دهد که اهل خرد دین به دنیا دهد؟ سعدی (بوستان). عزت نفسم فتوی نداد. (گلستان). ز من مپرس که فتوی دهم به مذهب عشق نظر به روی تو شاید که بردوام کنند. سعدی (بدایع). فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام، ولی به ز مال اوقاف است. حافظ. - فتوی پرسیدن، استفتاء. (یادداشت بخط مؤلف). - فتوی خواستن، فتوی پرسیدن. - فتوی دادن، افتاء. (یادداشت بخط مؤلف)
مولانا یحیی سیبک. از جملۀ علم و فضل خراسان، که در جمیع علوم ماهر بود و در فن عروض مسلم و مشهور. شبستان خیال، تصنیف اوست و در این کتاب تخلص او فتاحی است و ’اسراری’ نیز گاهی تخلص میکرده، و در تخلص فتاحی غزلی سروده که مطلع آن این است: ای که دور لاله ساغر خالی از می می کنی رفت عمر، این داغ حسرت را دوا کی میکنی ؟ و در تخلص اسراری این غزل را در تتبع خواجه حافظ سروده است: ارۀ برگ کنب ای بنگیان زآن تیز شد تا برد بیخ نهال عمرایمان شما. (از مجالس النفائس ص 188 و 189). با توجه به مأخذ بالا از شعرای قرن نهم هجری و همزمان امیر علیشیر نوایی بوده است
مولانا یحیی سیبک. از جملۀ علم و فضل خراسان، که در جمیع علوم ماهر بود و در فن عروض مسلم و مشهور. شبستان خیال، تصنیف اوست و در این کتاب تخلص او فتاحی است و ’اسراری’ نیز گاهی تخلص میکرده، و در تخلص فتاحی غزلی سروده که مطلع آن این است: ای که دور لاله ساغر خالی از می می کنی رفت عمر، این داغ حسرت را دوا کی میکنی ؟ و در تخلص اسراری این غزل را در تتبع خواجه حافظ سروده است: ارۀ برگ کنب ای بنگیان زآن تیز شد تا برد بیخ نهال عمرایمان شما. (از مجالس النفائس ص 188 و 189). با توجه به مأخذ بالا از شعرای قرن نهم هجری و همزمان امیر علیشیر نوایی بوده است
از شعرای قرن نهم هجری. در مجالس النفائس آمده است: مولانا فتحی، از شعرای سلطان یعقوب است و این مطلع از اوست: مجنون چو شام عید نظر بر هلال کرد دیوانه گشت و ابروی لیلی خیال کرد. (از مجالس النفائس ص 312) قزوینی. از شاعران عهد صفوی است. مؤلف تحفۀ سامی آرد: به بیاعی مشغول است و گاهی شعر میگوید. این مطلع از اوست: خواهم ای دیده که حیران نگاری باشی هرزه گردی نکنی در پی یاری باشی. (از تحفۀ سامی ص 149)
از شعرای قرن نهم هجری. در مجالس النفائس آمده است: مولانا فتحی، از شعرای سلطان یعقوب است و این مطلع از اوست: مجنون چو شام عید نظر بر هلال کرد دیوانه گشت و ابروی لیلی خیال کرد. (از مجالس النفائس ص 312) قزوینی. از شاعران عهد صفوی است. مؤلف تحفۀ سامی آرد: به بیاعی مشغول است و گاهی شعر میگوید. این مطلع از اوست: خواهم ای دیده که حیران نگاری باشی هرزه گردی نکنی در پی یاری باشی. (از تحفۀ سامی ص 149)