- فتوا
- دادستان
معنی فتوا - جستجوی لغت در جدول جو
- فتوا
- نظر یا رای فقیه و مجتهد در احکام شرعی
فتوا دادن: صدور رای و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حکم شرعی
فتوا گرفتن: پرسیدن رای و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی
- فتوا
- آنچه عالم دینی نویسد در موضوع حکمی شرعی رای فقیه در حکم شرعی فرعی، جمع فتاوی
- فتوا ((فَ))
- حکم و رأی فقیه و حاکم شرع، فتوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دادستان
مفهوم سخن، معنی، مضمون
جوانی، جوانمردی، سخا، کرم
گشایش در حال باطنی سالک، گشایش، برای مثال طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲ - ۲۴۸) ، مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می دادند، برای مثال نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم / دلق ریا به آب خرابات برکشیم (حافظ - ۷۵۲) ، جمع فتح، فتح
سستی و بی حالی، کمبود، نقصان، کوتاهی
در فتنه انداختن، در فتنه افتادن، مفتون شدن
فتوی بنگرید به فتوی
فرمان فقیه و مفتی، آنچه عالم نویسد در موضوع حکم شرعی
جوانی، سخا کرم بخشندگی، جوانمردی مردانگی، ایثار است یعنی غیر را برنفس خود ایثار کند و آن ایثار بجاه است و اعلی درجه آن ایثار بنفس است بدان که در امر غیر سعی کند و او را بر خود برتری دهد لغزشهای او را نادیده انگارد و با همگان بانصاف عمل کند. یا علم فتوت. موضوع آن علم فتوت نفس انسان است از آن جهت که مباشر و مرتکب اعمال نیک گردد و تارک و رادع اعمال بد و پست شود باراده و به عبارت دیگر تجلیه و تخلیه و تزکیه را شعار و دثار خود سازد تا رستگاری یابد و به نجات ابد رسد
آزمودن، آشوب افکندن، در آشوب افتادن
گزافیدن، بیباکی، فرو گرفتن، زخم رساندن، ناگاه کشتن، دلیری کردن
باران اندک، آگفت (آفت)
فرانسوی زه (جنین) دشتک
سستی اکاری سبک، کندی، آرمیدن پس از جوشش، نرمی پس از سختی آرمیدن آب بعد از جوشش، آرام شدن پس از تندی نرم شدن بعد از سختی، سست شدن، سستی ضعف، کندی آرامی
جمع فتخه، گجه ها انگشتری های بی نگین
حاصل شدن چیزی از آنچه توقع آن نباشد، گشایش و گشادگی کارها
جوانی، مروت، مردانگی، جوانمردی
شرمنده و رسوا
مفهوم سخن، مضمون
شرمنده و رسوا
جمع فتح، پیروزی ها، گشایش ها
((فُ))
فرهنگ فارسی معین
به دست آمدن غیر منتظره چیزی، گشایش، گشایش حالی که به سالک در مراحل سلوک دست دهد، نذر، مال یا چیزی که نذر عارف و سالک کنند
((فُ تُ وَّ))
فرهنگ فارسی معین
جوانی، جوانمردی، کرم، بخشندگی، نامه کتابی که در آن اصول و آداب فتوت نوشته شده است
شرمنده، برای مثال بس که بخشد کف تو درّ و گهر / بحر شرمنده گشته و فاوا (عمعق - ۱۹۵) ، رسوا
جمع فتی، جوانان، جوانمردان، دلیران، زاوران
جوان شدن، جوانمردی نمودن، جوانی، جوانمردی
عکاس، کارگاه عکاسی، استودیو، عکاسخانه