جدول جو
جدول جو

معنی فتفته - جستجوی لغت در جدول جو

فتفته
(فِ فِ تَ / تِ)
نجوایی سریع و طویل برای فریبی یا ایجاد فتنه ای. (یادداشت بخط مؤلف). فت فت کردن. رجوع به فت فت کردن شود
لغت نامه دهخدا
فتفته
(دَ لَ)
سیر ناخوردن شتر آب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفته
تصویر تفته
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
(فَ تَ)
یک قطعه از چیز ریزه ریزه شده، و آن اخص از فتیت است. (اقرب الموارد). رجوع به فتیت شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ رِ تَ / تِ)
مخفف فریفته. (غیاث).
- فرفته شدن، گول خوردن. فریب خوردن:
ولیکن بدین صورت دلپذیر
فرفته مشو سیرت خوب گیر.
سعدی.
- فرفته گشتن، فریب خوردن. فریفته شدن:
فرفته نگردم به گفتار تو
بپرهیزم از خام کردار تو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
از مشاهیر شاعران فارسی گوی هند و منشی هرکوپال سکندرآبادی است. دیوان بزرگی دارد و از گلستان سعدی هم استقبال کرده است. این بیت از اوست:
چند گویی که نشان نیست ز خونین کفنان
مگر این لاله که بینی ز شهیدان تو نیست ؟
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتیته
تصویر فتیته
ریز ریز شده، خرده نان و خرما مونث فتیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتاته
تصویر فتاته
ریزه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته
تصویر تفته
تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفته
تصویر فرفته
((فَ رِ تِ))
فریفته و فریب خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ یا تَ))
تابیده، تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ))
بسیار گرم شده، گداخته شده، تفتیده
فرهنگ فارسی معین
تافته، داغ، سوزان، گداخته، تبدار، آزرده، مکدر، ملول، برافروخته، تار عنکبوت، پرده عنکبوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوبیده و له شده
فرهنگ گویش مازندرانی