جدول جو
جدول جو

معنی فانکشف - جستجوی لغت در جدول جو

فانکشف
(فَنْ کَ شَ فَ)
پس معلوم شد. پس آشکار شد. در تداول طلاب علوم دینیه به کار میرفت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فانکشف
پس معلوم شد پس آشکار گردید. (در تداول علوم دینی بکار می رود)
تصویری از فانکشف
تصویر فانکشف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نانکش
تصویر نانکش
بنه، بار درخت بنه، بطم، حبه الخضرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منکشف
تصویر منکشف
برهنه، آشکار، هویدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انکشاف
تصویر انکشاف
آشکار شدن، پدیدار شدن، کشف کردن، برهنه شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شَ)
آنکه موی پیشانی وی برگردیده و مانند دایره شده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). موی پیشانی تا گردیده. (تاج المصادر بیهقی). آنکه از دو طرف سر او موی رفته باشد یا موی نباشد. (آنندراج). آنکه موی از دو سوی سر او شده باشد. (مهذب الاسماء) (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ون باشد که آن را حبهالخضرا گویند. (فرهنگ رشیدی). ون، و آن دانه ای است مغزدار که خورند و آن را بن هم گویند و به عربی حبهالخضراء خوانند. (برهان قاطع). بار درخت بنه که به تازی حبهالخضراء و به ترکی چاتلانغوش نامند. حب العرعر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ شِ)
واشونده و گشاده. (غیاث) (آنندراج). آشکارشده. فاش شده. کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده. (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده. ظاهرشده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنامه ص 85).
- منکشف شدن، باز شدن. گشاده گشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، برهنه شونده. (آنندراج) (غیاث). برهنه شده. روپوش برداشته شده. (ناظم الاطباء). برهنه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، شرح داده شده و بیان کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاک گردانیدن از ننگ و عار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنزیه و پاک گردانیدن کسی را از چیزی که از آن ننگ دارد. (از اقرب الموارد) : انکاف اﷲ سبحانه، تنزیهه و تقدیسه عن الانداد. (منتهی الارب). انکفه اﷲ، ای نزهه و قدسه. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) : انکاف خدای سبحانه، تنزیه و تقدیس ذات او تعالی از انداد. (یادداشت مؤلف) ، ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقباض. (از اقرب الموارد) ، لاغر گشتن اسب، گرد آمدن مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نوعی از کبوتر نر. (ناظم الاطباء) ، فرق. امتیاز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بطیخ، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برهنه و آشکار شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ظاهر شدن. (از اقرب الموارد). واشدن. (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). انجلاع. (تاج المصادر بیهقی). انصراح. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
از دیه های جهرود قم، (ترجمه تاریخ قم ص 139)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه، واقع در27 هزارگزی خاور زرند و 8 هزارگزی راه عمومی، سکنۀآن 44 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انکاف
تصویر انکاف
ننگ ستردگی بی ننگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانکش
تصویر جانکش
جنگجو، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار هویدا، برهنه شونده، وا شونده گشاده آشکار شونده، آشکار هویدا، برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکش
تصویر نانکش
حبه الخضرا را گویندکه باردرخت بنه است
فرهنگ لغت هوشیار
پرده بردارتر داغسر بی سپر: در جنگ پدید آرنده تر پیداکننده تر، پرده بردارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکشاف
تصویر انکشاف
برهنه و آشکار شدن، ظاهر شدن، دور شدن غم، گشادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منکشف
تصویر منکشف
((مُ کَ ش))
کشف شده، نمایان شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انکشاف
تصویر انکشاف
((اِ کِ))
برهنه شدن، آشکار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکشف
تصویر اکشف
((اَ شَ))
اسبی که بیخ دمش پیچیده باشد، کسی که موی پیشانی اش برگشته باشد
فرهنگ فارسی معین
افشاگری، افشای
دیکشنری اردو به فارسی