جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نانکش

نانکش

نانکش
ون باشد که آن را حبهالخضرا گویند. (فرهنگ رشیدی). ون، و آن دانه ای است مغزدار که خورند و آن را بن هم گویند و به عربی حبهالخضراء خوانند. (برهان قاطع). بار درخت بنه که به تازی حبهالخضراء و به ترکی چاتلانغوش نامند. حب العرعر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

نانکو

نانکو
ناخوب زشت: برپشت من اززمانه تو می آید وزمن همه کارنانکومی آید. (منسوب به خیام)
فرهنگ لغت هوشیار

بانکش

بانکش
نوعی از کبوتر نر. (ناظم الاطباء) ، فرق. امتیاز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نازکش

نازکش
از: ناز + کش. به معنی کشندۀ ناز. آنکه ناز می کشد. که تحمل ناز می کند. تیمارخوار:
ای به زمین بر چو فلک نازنین
نازکشت هم فلک و هم زمین.
نظامی.
دل نهم بر شما و خوش باشم
هرچه خواهید نازکش باشم.
نظامی.
نیست یکی ذره جهان نازکش
پای ز انبازی او بازکش.
نظامی.
- امثال:
نازکش داری نازکن، نداری پایت را دراز کن
لغت نامه دهخدا

نانمش

نانمش
چیزی نادیده. (برهان قاطع) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). چیزنادیده. (فرهنگ رشیدی) ، بیراهی کردن. (برهان قاطع) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا