- فاقره
- پتیار سختی گژند
معنی فاقره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مؤنث واژۀ فاخر، نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
ستیغ سنگ سر کوه
گرانمایه نیکو فاغره: پارسی تازی گشته فاخره کبابه شکافته (گویش شیرازی) گونه ای دانه گیاهی
بد کار، جهمرز زن مونث فاجر
پتیار سختی سختی بلا، جمع فواقع
کبابه شکافته از گیاهان
مونث فارق و جدا نشانه مونث فارق، جمع فارقات. یا علامت فارقه. نشانه ای که برای امتیاز دو شی میان آنها نهند، نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند بدین صورت
یکان (واحد) فقار مهره پشت هر یک از مهره های پشت مهره پشت، جمع فقار
((رِ قَ یا قِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث فارق، جمع فارقات، نشانه ای که برای امتیاز دو شیء میان آن ها نهند، نشانه ای که معنی ای را از معنی دیگر جدا کند
دانه ای به اندازۀ نخود که تا نیمۀ آن شکافته و در میان آن دانۀ ریز سیاه و خوشبو قرار دارد. بیشتر در هند و سودان به دست می آید و در طب به کار می رود. کبابۀ دهن شکافته
مؤنث واژۀ فارق، ویژگی آنچه دو چیز را از هم جدا می کند، جدا کننده، ممّیز
زیرک، راهوار مثلاً مرکب فاره
لنگن، بیابان کوچک، شانه کوچک نیازمندی، فقر تنگدستی
یک موش، مشکدان واحد فار یک موش، جمع فارات
مهره پشت را گویند
فقر، تنگ دستی
واحد شمارش یک عمل، رویداد، موضوع یا امثال آن، مرتبه، دفعه، بند، ماده، موضوع، در پزشکی هر یک از مهره های ستون فقرات، مهرۀ پشت