شیخ محمد المهدی بن احمد بن علی بن یوسف، مؤلف شرح دلائل الخیرات، از آثارش این کتب به چاپ رسیده است: 1 - تحفهالملوک، 2 - مطالع المسرات بجلاء، که همان شرح دلائل الخیرات است، درگذشت او را در سال 1052 هجری قمری نوشته اند، (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1431) احمد بن عبدالحی حلبی، نویسندۀ کتاب الدّر النفیس و النّور الانیس فی مناقب الامام ادریس است، وی از نویسندگان متأخر مراکش به شمارمیرود، رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود عبدالواحد بن محمد بن احمد، دانشمندی از مردم فاس بود که در آنجا به سال 1172 هجری قمری متولد شد و در سال 1213 هجری قمری درگذشت، رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 607 شود
شیخ محمد المهدی بن احمد بن علی بن یوسف، مؤلف شرح دلائل الخیرات، از آثارش این کتب به چاپ رسیده است: 1 - تحفهالملوک، 2 - مطالع المسرات بجلاء، که همان شرح دلائل الخیرات است، درگذشت او را در سال 1052 هجری قمری نوشته اند، (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1431) احمد بن عبدالحی حلبی، نویسندۀ کتاب الدّر النفیس و النّور الانیس فی مناقب الامام ادریس است، وی از نویسندگان متأخر مراکش به شمارمیرود، رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود عبدالواحد بن محمد بن احمد، دانشمندی از مردم فاس بود که در آنجا به سال 1172 هجری قمری متولد شد و در سال 1213 هجری قمری درگذشت، رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 607 شود
اخراج کننده باد از مخرج بدون ایجاد صوت، اسم فاعل از فسو وفساء است که بمعنی اخراج باد از مخرج بدون ایجاد صوت است، (از اقرب الموارد)، تخمی است سرخ و خمیده و تلخ، و غلاف او مثل خرنوب و برگش مانند برگ نخود، و در میان گندم و جو میروید، و به یونانی اندروصارون نامند، در اول گرم و تر و لطیف و قابض و مفتح سدۀ احشاء و جهت درد مفاصل و عسرالنفس و سپرز نافع، و فرزجۀ او با عسل مانع حمل، و شرب جوشانیدۀ او در روغن زیتون کشندۀ کرم معده، و قدر شربتش دو درهم است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به فاس شود، منسوب به شهر فاس که بلد معروفی است در مغرب اقصی، (سمعانی)، رجوع به فاس شود
اخراج کننده باد از مخرج بدون ایجاد صوت، اسم فاعل از فسو وفساء است که بمعنی اخراج باد از مخرج بدون ایجاد صوت است، (از اقرب الموارد)، تخمی است سرخ و خمیده و تلخ، و غلاف او مثل خرنوب و برگش مانند برگ نخود، و در میان گندم و جو میروید، و به یونانی اندروصارون نامند، در اول گرم و تر و لطیف و قابض و مفتح سدۀ احشاء و جهت درد مفاصل و عسرالنفس و سپرز نافع، و فرزجۀ او با عسل مانع حمل، و شرب جوشانیدۀ او در روغن زیتون کشندۀ کرم معده، و قدر شربتش دو درهم است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به فاس شود، منسوب به شهر فاس که بلد معروفی است در مغرب اقصی، (سمعانی)، رجوع به فاس شود
نیست شونده، ناپایدار، نابودشونده، برای مثال خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۷)، در تصوف ویژگی آنکه در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است
نیست شونده، ناپایدار، نابودشونده، برای مِثال خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۷)، در تصوف ویژگی آنکه در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است
عصای ریاست، فوستل دو کولانژ آرد: نشان اقتدار حکام روم قدیم بود که همیشه در پیشاپیش آنان میکشیدند، عصای مزبور دسته ای از شاخه های درخت سندر بود که آن را گرد تبری با تسمه های سرخ میبستند، طول آن معمولاً تا سینۀ مرد میانه قامت بودو قطر آن دست را پر میکرد، تبر را هنگامی که حاکم در شهر بود از میان شاخه های بهم بسته به احترام مردم شهر بیرون میکشیدند و چون از شهر خارج میشد در میان شاخه ها جای میدادند، لکن دیکتاتورها در شهر نیز تبر را از عصای ریاست دور نمیکردند، به کار بردن عصای مزبور را رومیان از حکام اتروریا تقلید کرده بودند، (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 489)
عصای ریاسَت، فوستل دو کولانژ آرد: نشان اقتدار حکام روم قدیم بود که همیشه در پیشاپیش آنان میکشیدند، عصای مزبور دسته ای از شاخه های درخت سندر بود که آن را گرد تبری با تسمه های سرخ میبستند، طول آن معمولاً تا سینۀ مرد میانه قامت بودو قطر آن دست را پر میکرد، تبر را هنگامی که حاکم در شهر بود از میان شاخه های بهم بسته به احترام مردم شهر بیرون میکشیدند و چون از شهر خارج میشد در میان شاخه ها جای میدادند، لکن دیکتاتورها در شهر نیز تبر را از عصای ریاست دور نمیکردند، به کار بردن عصای مزبور را رومیان از حکام اتروریا تقلید کرده بودند، (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 489)
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
پارسی تازی گشته پارسی منسوب به فارس از مردم ایالت فارس پارسی، ایرانی، زردشتی (مخصوصا مقیم هند) پارسی، زبان مردم ایران، مورب پشت کمانی اهل فارس پارسی، زبان ایرانی
پارسی تازی گشته پارسی منسوب به فارس از مردم ایالت فارس پارسی، ایرانی، زردشتی (مخصوصا مقیم هند) پارسی، زبان مردم ایران، مورب پشت کمانی اهل فارس پارسی، زبان ایرانی
فرانسوی رخساره چگونگی اشکوب های زمین این واژه را بیرونی در التفهیم در پیوند با ماه و خور به کار برده است فاسیسها بعدهایی است قمر را از شمس که منجمان آن را نگاه دارند. ابوریحان گوید: آنجایها حال گشتن است اندر هوا همچنان که بحران های بیماری را زاویه های هشت سو نگاه دارند از جایگاه قمر باغاز علت بربرجی و نیم فضله تا چنین باشد مه ص قله قف ر که ع شیه ش. و قاسیهایی که قمر را بافتاب باشد اجتماع است و استقبال. و دوازده درجه پیش و پس از هر یکی و چهل و پنج پیش و پس از هر یکی و دو تربیع و چون همه را بتوالی البروج گیری چنین باشد: یب مه ص قله قسح قف قصب ر که رع شیه شمح شس
فرانسوی رخساره چگونگی اشکوب های زمین این واژه را بیرونی در التفهیم در پیوند با ماه و خور به کار برده است فاسیسها بعدهایی است قمر را از شمس که منجمان آن را نگاه دارند. ابوریحان گوید: آنجایها حال گشتن است اندر هوا همچنان که بحران های بیماری را زاویه های هشت سو نگاه دارند از جایگاه قمر باغاز علت بربرجی و نیم فضله تا چنین باشد مه ص قله قف ر که ع شیه ش. و قاسیهایی که قمر را بافتاب باشد اجتماع است و استقبال. و دوازده درجه پیش و پس از هر یکی و چهل و پنج پیش و پس از هر یکی و دو تربیع و چون همه را بتوالی البروج گیری چنین باشد: یب مه ص قله قسح قف قصب ر که رع شیه شمح شس