برگردانندۀ بیع و عزم. (غیاث). آنکه عقدی را بوسیلۀ حق خیار بهم میزند. رجوع به فسخ شود، شکننده. (ناظم الاطباء) ، تباه و فاسد کننده، تباه و فاسد شونده. (غیاث). رجوع به فسخ شود
برگردانندۀ بیع و عزم. (غیاث). آنکه عقدی را بوسیلۀ حق خیار بهم میزند. رجوع به فسخ شود، شکننده. (ناظم الاطباء) ، تباه و فاسد کننده، تباه و فاسد شونده. (غیاث). رجوع به فسخ شود
جمع فرسخ، از ریشه پارسی فرسخ ها فرسنگ ها واحد مسافت: الف - نزد مسلمانان 12000 ذراع و آن معادل سه میل یا دوازده هزار گز بود. ب - نزد اعراب معادل 5919 متر بود، جمع فراسخ
جمع فرسخ، از ریشه پارسی فرسخ ها فرسنگ ها واحد مسافت: الف - نزد مسلمانان 12000 ذراع و آن معادل سه میل یا دوازده هزار گز بود. ب - نزد اعراب معادل 5919 متر بود، جمع فراسخ
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین