- فاستقم
- پس پایدار باش، یا امرفاستقم. امر ار پایدار باش ماحوذ از آیه فاسقتم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعلمون بصیر. (سور 11 آیه هود 114) (پس مستقیم باش چنانکه مامور شدی و هر که تو وستم می کند او با آنچه می کنید بیناست)، مفسران قرآن مورد امر حضرت ختمی مرتبت را دانسته اند: گر بگویم شرح نعمتهای قوم که زیادت میشد آن یوما فیوم. مانع آید از سخن های مهم انبیا بردند امر فاستقم. (مثنوی)
معنی فاستقم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز ستاندن باز گرفتن
بازستدن، بازستاندن
آتش کاو آهنین محش محشه سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی بکار میرود کفچه آتشدان چمچه کمچه آتش کش بیلچه خاک انداز. زین و یراق اسب ساز و برگ اسب
آب از چاه بر کشیدن آب کشیدن، آب خواستن طلب آب، نوشاندن آب و شراب
نوشیدن آب، نوشاندن آب
ستام، دهنه، لگام، سر افسار، آنچه از ساز و برگ اسب که با طلا و نقره و جواهر زینت داده باشند، برای مثال به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو - ۳۵۲)
به رنگ مغز پسته ( سبز مایل به زرد)، پسته ای
فاحشه، زن بدکار
سیخ فلزی دراز که با آن در تون حمام یا تنور نانوایی آتش را زیر و رو می کنند
در تازی نیامده بد کاری زشتکاری دژوندی ناراستکاری فاسق بودن فسق
مونث فاسق
از ریشه پارسی پسته ای، رنگ مغز پسته ای منسوب به فستق پسته یی، رنگی است سبز بزردی مایل شبیه برنگ مغز پسته: ماه تمام بر فلک سبز پوش نیست چون عارض تو پیش خط سبز فستقی
پسته خورانیدن، پسته زدن به پالوده یا خوراکی دیگر
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می رود، کفچه آتشدان، آتش کش، بیلچه، خاک انداز
آستین، آستین جامه، دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته می شود مانند دهانۀ خیک، برای مثال خیز و پیش آر از آن می خوش بوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۸۰)
صیغه اول شخص مفرد از مصدر (استن) ام هستم جور جفا ظلم
مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد، کسی که مرتکب فسق شود، فاجر، گناهکار
پسته، میوه ای کوچک، بیضی شکل با پوست سخت و مغز سبز رنگ، لذیذ، مقوی و روغن دار، دارای ویتامین های ۱b و ۲b که درخت آن در آب و هوای معتدل به ثمر می رسد
شکافنده، شکاف دهنده، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
شکافنده، نام هریک از نخستین هفت (خاموش) که میانه دو گویا (ناطق) جای دارند و دستیار گویا به شمار می آیند در باور هفتیان یا هفت گرایان شکافنده مقابل راتق، (اسماعلیه) بین هر دو تن از ناطقان هفت صامت واسطه هستند که اولین هر یک از این دسته ها ارجمند تر و به منزله معاون ناطق به شمار است. این عده را فاتق یا اساس نامند. فاتقان عبارتند از: شیث سام اسماعیل (پسر هاجر) هارون بطرس (حواری) علی ع و به جای هفتمین یکی از موسسان فرق سبعیه را نام برند مانند عبد الله بن میمون
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
پارسی تازی گشته پستک پسته پسته
ستم، ظلم، جور، آزار