جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با استام

استام

استام
آتش کاو آهنین محش محشه سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی بکار میرود کفچه آتشدان چمچه کمچه آتش کش بیلچه خاک انداز. زین و یراق اسب ساز و برگ اسب
فرهنگ لغت هوشیار

استام

استام
ستام، دهنه، لگام، سر افسار، آنچه از ساز و برگ اسب که با طلا و نقره و جواهر زینت داده باشند، برای مِثال به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو - ۳۵۲)
استام
فرهنگ فارسی عمید

استام

استام
سیخ فلزی دراز که با آن در تون حمام یا تنور نانوایی آتش را زیر و رو می کنند
استام
فرهنگ فارسی عمید

استام

استام
سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می رود، کفچه آتشدان، آتش کش، بیلچه، خاک انداز
استام
فرهنگ فارسی معین

استام

استام
ستام. (جهانگیری). اوستام. ساخت. زین و یراق اسپ از طلا و نقره. (برهان) (سروری) :
نکورنگ اسبان با سیم و زر
به استامها در نشانده گهر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1504 س 13).
گوزن و گور که استام زر نمیخواهند
ز بند و قید و غل و بار پشت رستستند.
ناصرخسرو.
سوی گلبن زرد استام زر
سوی لالۀ سرخ جام عقار.
ناصرخسرو.
بفرش و اسب و استام و خزینه
چه افرازی چنین ای خواجه سینه.
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز می پرستم
استاده ز بهر اسب و استام.
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز بر ستم کردن
استاده ز بهر اسپ و استامی.
ناصرخسرو.
اسبی سخت قیمتی نعل زر زده و زین در زر گرفته و استام بجواهر... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 535). هستند در این روزگار ما گروهی عظامی با اسب و استام زر و جامه های گران مایه... (تاریخ بیهقی ص 415). سلطان فرمود خلعتی نیکو راست کردند سخت فاخر، تاش را کمر زر و کلاه دوشاخ و استام زرهزار مثقال... (تاریخ بیهقی ص 266).
لغت نامه دهخدا

استام

استام
آتش کاو آهنین. مِحَش ّ. مِحَشّه. مِسعر. مِسعار. مِحراک. محضاء. مِحْضَب. مِحْضَج. مِحراث.
لغت نامه دهخدا

استامپ

استامپ
آلتی که حاوی رنگ یا سیاهی که برای رنگ دادنبه مهر به کار برند
استامپ
فرهنگ لغت هوشیار