جدول جو
جدول جو

معنی فاس - جستجوی لغت در جدول جو

فاس
گز، زبان گنجشک. آلتی که دسته کوتاه دارد و بدان چوب و جز آن را قطع کنند تبر تیشه
فرهنگ لغت هوشیار
فاس
گز، زبان گنجشک
تصویری از فاس
تصویر فاس
فرهنگ فارسی معین
فاس
تبر، تیشه
تصویری از فاس
تصویر فاس
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاسد
تصویر فاسد
پوسیده، تباه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاسق
تصویر فاسق
مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد، کسی که مرتکب فسق شود، فاجر، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسی
تصویر فاسی
گز، زبان گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
تباه، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسخ
تصویر فاسخ
تباه کننده، تباه شونده، تباه، برگرداننده سودا یا آهنگ (عزم)
فرهنگ لغت هوشیار
بار دار: ماده شتر، بار ناپذیر ماده شتر از واژگان دو پهلو، تیز رو: ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسق
تصویر فاسق
((س))
گناهکار، بدکار، در فارسی به معنی مردی که با زن شوهردار رابطه نامشروع دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
((س))
ضایع، خراب، پوسیده، گندیده، پوچ، بی اثر، بد خلق، در فارسی به معنی زن بدکاره
فرهنگ فارسی معین
گیاهی با برگ هایی شبیه برگ نخود و تخم هایی سرخ و تلخ مزه که درون غلاف کوچکی جا دارد و بیشتر در کشتزارهای گندم و جو می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
غیرقابل استفاده، گندیده، عفونت کرده مثلاً شیر فاسد، دندان فاسد،
فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی مثلاً اخلاق فاسد،
آنکه برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می کند، منحرف، معیوب، نادرست، باطل
فاسد شدن: تباه شدن، منحرف شدن، گندیدن، باطل شدن
فاسد کردن: تباه کردن، منحرف کردن، معیوب کردن، پوساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
Corrupt, Decadent, Decayed, Depraved, Corruptor, Putrid, Spoiled, Venal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
corrupto, corruptor, decadente, podre, depravado, estragado, venal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
коррумпированный , развратник , декадентский , гнилой , развращённый , испорченный , продажный
دیکشنری فارسی به روسی
korrupt, Verderber, dekadent, verfault, verkommen, faul, verdorben, venal
دیکشنری فارسی به آلمانی
skorumpowany, korupcjonista, dekadencki, zgniły, zepsuty, korupcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
корумпований , корупціонер , декадентський , гнилий , розбещений , зіпсований , продажний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
corrupto, corruptor, decadente, podrido, depravado, pútrido, estropeado, venal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
corrompu, corrupteur, décadent, pourri, dépravé, putride, gâté, vénal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
corrotto, corruttore, decadente, marcio, depravato, putrido, rovinato, venale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
corrupt, corrupteur, decadente, rot, verdorven, bedorven
دیکشنری فارسی به هلندی
भ्रष्ट , भ्रष्टक , षड्यंत्रकारी , सड़ा हुआ , ख़राब
دیکشنری فارسی به هندی
korup, pelaku korupsi, dekaden, membusuk, rusak, busuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
부패한 , 부패자 , 타락한 , 타락한 , 썩은 , 상한
دیکشنری فارسی به کره ای
מושחת , משחית , שפל , רקוב , שָׁבוּשׁ , רקוב , מקולקל
دیکشنری فارسی به عبری
腐败的 , 腐败者 , 堕落的 , 腐烂的 , 贪污的
دیکشنری فارسی به چینی
腐敗した , 腐敗者 , 堕落した , 腐った , 邪悪な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
yozlaşmış, bozucu, çürümüş, bozulmuş, satılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
fisadi, mfalme wa ufisadi, mnyonge, kuoza, mharibifu, iliyoharibika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
เสียหาย , ผู้ทุจริต , เสื่อมโทรม , เน่า , เสื่อมเสีย , เสีย , ทุจริต
دیکشنری فارسی به تایلندی
দুর্নীতিপরায়ণ , দুর্নীতিবাজ , অধঃপতিত , পঁচে যাওয়া , অবক্ষয় , পচে যাওয়া , নষ্ট , দুর্নীতিপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی