جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فاس

فاس

فاس
گز، زبان گنجشک. آلتی که دسته کوتاه دارد و بدان چوب و جز آن را قطع کنند تبر تیشه
فرهنگ لغت هوشیار

فاس

فاس
نباتی که به یونانی اندروصارون گویند، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به فارسی شود، طرفاست، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

فاس

فاس
شهر مشهور بزرگی است بر کرانۀ دریای مغرب، و بزرگترین شهر مراکش شمرده میشود، در بین دو کوه قرار گرفته و عمارات بلند در آن وجود دارد، سمت غربی آن تا چهارهزار گز پر از چشمه هاست و جانب راست آن غرق در چمن های سبز و خرم ... (از معجم البلدان)، شهری عظیم است که قصبۀ طنجه و مستقر ملوک است و جایی با خواستۀ بسیار است، (حدود العالم)، این شهر امروزبه دو قسمت تقسیم میشود: فاس بالی و فاس جدید که آن را مولای ادریس دوم بنا کرده است، ساکنان شهر ابتدا بربرها و اسپانیایی ها و اقوامی از قیروان بودند، در قرن دهم میلادی فاس یکی از مراکز علمی و فنی بزرگ شد و در زمان پادشاهان خاندان مرینی (قرن 13 و 14 میلادی) به اوج ترقی رسید و دانشگاهها و مدارس هفتگانه در آن به وجود آمد، از بناهای مشهور این شهر مدارس بوعنینا و عطّارین و قرویین و از دانشگاهها سه دانشگاه مولای ادریس، قرویین و اندلس معروف است، (از اعلام المنجد)
نام صحرایی بوده است در دیه هراسکان بر نیم فرسنگی دارم از رستاق کاشان، رجوع به ترجمه محاسن اصفهان ص 37 شود
لغت نامه دهخدا

باس

باس
عذاب، قوت ودلیری فرانسوی نر آوا بم بیم، سختی، دلیری بمترین صدای مرد مقابل سیرانو. قوت دلیری شجاعت، خشم غضب، عذاب سختی شدت، بیم خوف
فرهنگ لغت هوشیار