جدول جو
جدول جو

معنی فاروزی - جستجوی لغت در جدول جو

فاروزی
منسوب به فاروز که از قرای نساست در نیم فرسخی آن، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارغ زی
تصویر فارغ زی
آنکه آسوده و فارغ زندگی کند، برای مثال طمع دار سود و بترس از زیان / که بی بهره باشند فارغ زیان (سعدی۱ - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طارونی
تصویر طارونی
نوعی جامۀ ابریشمی، نوعی خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افروزش
تصویر افروزش
افروختگی، روشنایی، تابش، کنایه از رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
مربوط به دیروز، کنایه از مربوط به گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امروزی
تصویر امروزی
مربوط به امروز، مطابق معمول زمان، باب روز، مد روز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه، هرروزه، چیزی که انسان هر روز به آن احتیاج داشته باشد، از قبیل خوراک و پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
عودالبرق. قندول. دارشیشعان
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش مرکزی شهرستان آباده که دارای 385 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، انگور و بادام و کاردستی مردم بافتن کرباس و گیوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 290 تن سکنه است، آب آن از رود سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 350 تن سکنه است، آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش حومه شهرستان نیشابور که دارای 76 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منسوب به فیروز که از قرای حمص شام است، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمان بن حسین بن عبداﷲ بکری، فقیه متصوف، از مردم دمشق و آشنا به فنون ادب بود و نظم او نیکوست، زندگانی او میان سالهای 711 و 776 هجری قمری بود، (از اعلام زرکلی ج 2)
لغت نامه دهخدا
منسوب به فاروث، رجوع به فاروث شود
لغت نامه دهخدا
شمعاست که به فارسی موم نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
میران محمدشاه، از سلاطین سلسلۀ خاندیش که بین سالهای 801 تا 1008 هجری قمری پادشاهی کردند و به دست مغولهای هند برافتادند، رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال ص 282 و رجوع به خاندیش شود
عزالدین احمد بن ابراهیم، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی، نویسندۀ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است، (از معجم المطبوعات ستون 1427)
لغت نامه دهخدا
منسوب به فارویه که کوچۀ معروفیست در نیشابور، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روشنگری. افروختگی. رجوع به افروختن و افروزش شود
لغت نامه دهخدا
پیروز بودن، یا پیروز شدن، فتح، نصرت، نجح، ظفر، فوز، کامیابی، کام، موفقیت، (یادداشت مؤلف) :
زویسه به قارن رسید آگهی
که آمد به فیروزی و فرهی،
فردوسی،
چو بگذشت یک چند از نامدار
به فیروزی و دولت شهریار،
فردوسی،
تو را باد فیروزی و فرهی
بزرگی و دیهیم شاهنشهی،
فردوسی،
درآمد تو را روز بهمنجنه
به فیروزی این روز را بگذران،
منوچهری،
به فیروزی بخت فرخنده فال
درآمد به بخشیدن ملک و مال،
نظامی،
به بخارا رفت و به فراغ دل و فیروزی بخت بر تخت مملکت خویش قرار گرفت، (ترجمه تاریخ یمینی)،
صبوری نامۀ فیروزی آمد
قویتر پایۀ بهروزی آمد،
جامی،
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی،
حافظ،
ترکیب ها:
- فیروزی بخشیدن، فیروزی دادن، فیروزی رسان، فیروزی مند، فیروزی یافتن، رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاخوری
تصویر فاخوری
سریانی تازی گشته از فخرا سفال ساز سفالگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارابی
تصویر فارابی
منسوب به فاراب اهل فاراب
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی جامه ابریشمین تیره گون. یا خز طارونی. قسمی خزاد کن. یا گنبد طارونی. آسمان. پارسی است تارونی گونه ای جامه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ زی
تصویر فارغ زی
آسوده زی آنکه فارغ و آسوده زیست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
منسوب به دیروز دیروزین، تازه پدید آمده: طفل دیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به امروز امروز ین، باب روز مد، آنکه مطابق معمول عصر رفتار کند: فلان مرد امروزی است، تازه جدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افروزش
تصویر افروزش
افروختگی روشنایی، اشتعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروتی
تصویر باروتی
ترکی پارسی گندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهروزی
تصویر بهروزی
نیکبختی خوشبختی سعادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیروزی
تصویر فیروزی
پیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیروزی
تصویر فیروزی
پیروزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افروزه
تصویر افروزه
((اَ زِ))
آتشگیره، فتیله چراغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افروزش
تصویر افروزش
((اَ زِ))
روشنایی، اشتعال، فروختگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افروزش
تصویر افروزش
اشتعال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امروزی
تصویر امروزی
معاصر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهروزی
تصویر بهروزی
توفیق، سعادت
فرهنگ واژه فارسی سره
پیروزی، ظفرمندی، فتح، کامیابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد