جدول جو
جدول جو

معنی افروزش

افروزش((اَ زِ))
روشنایی، اشتعال، فروختگی
تصویری از افروزش
تصویر افروزش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افروزش

افروزش

افروزش
افروختگی. روشنائی. (فرهنگ فارسی معین). اشتعال. (فرهنگ فارسی معین). فروزش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). اسم مصدر افروختن و فروختن و مصدر دوم این ماده یعنی روشنائی. افروختگی. (یادداشت دهخدا) :
بدو گفت خاقان که آئین ما
چنین است و افروزش دین ما.
فردوسی.
سوی موبدان نامه ای همچنین
پر افروزش و پوزش و آفرین.
فردوسی.
تن آسانی خویش جستن در این
نه افروزش تاج و تخت و نگین.
فردوسی.
وز پی افروزش بزم جلالش دان و بس
نورها کین هفت شمع بی دخان افشانده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

افروزه

افروزه
فتیلۀ چراغ
آتَش گیرِه، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آتَش بَرگ، شَیاع، پُد، پُدِه، وَقود، وَقید، پَرهازِه، فُروزینِه، هود، آفروزِه، پوک، مَرخ، آتَش اَفروز، حَطَب، پیفِه
افروزه
فرهنگ فارسی عمید

افروزی

افروزی
روشنگری. افروختگی. رجوع به افروختن و افروزش شود
لغت نامه دهخدا

افروزه

افروزه
فتیلۀ چراغ. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). آفروزه.
لغت نامه دهخدا

افروزا

افروزا
افروزان. (ناظم الاطباء). رجوع به افروزان شود
لغت نامه دهخدا