جدول جو
جدول جو

معنی فارغ زی

فارغ زی
آنکه آسوده و فارغ زندگی کند، برای مثال طمع دار سود و بترس از زیان / که بی بهره باشند فارغ زیان (سعدی۱ - ۱۰۶)
تصویری از فارغ زی
تصویر فارغ زی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فارغ زی

فارغ زی

فارغ زی
آنکه فارغ و آسوده زیست کند:
طمع دار سود و بترس از زیان
که بی بهره باشند فارغ زیان.
بوستان
لغت نامه دهخدا

فارغ دل

فارغ دل
فارغ البال، آسوده خاطر، آسوده دل، فارغ الحال، با آسودگی خاطر
فارغ دل
فرهنگ فارسی عمید

فارغ خطی

فارغ خطی
گواهی واریز فراغت از تحریر، خطی که بعد از فراغ محاسبه بدست آرند براء ت خط پاکی
فرهنگ لغت هوشیار

فارغ خطی

فارغ خطی
مأخوذ از ترکی، فراغت و خلاصی از تحریر. (ناظم الاطباء). خطی که بعد از فراغ محاسبه به دست آرند، به عربی آن را برأت بر وزن سحابت گویند وبه فارسی خط پاکی خوانند. (از آنندراج). فراغ خطی
لغت نامه دهخدا

فاروزی

فاروزی
منسوب به فاروز که از قرای نساست در نیم فرسخی آن، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

فارغی

فارغی
صاحب آتشکده گوید: از طبقۀ سادات آن دیار (فارس) و اکثر اوقات ندیم مجلس سلاطین و امرای هند و ایران بوده و چندی به فایقی تخلص میکرده است. او راست:
ای چشم جهان بین مرا نور از تو
ایام مرا ساخته رنجور از تو
دوری ّ تو کرده است بیمار مرا
نزدیک به مردن شده ام دور از تو.
(آتشکده چ بمبئی ص 291)
مولانا فارغی (از شعرای قرن نهم هجری) در خانقاه جدیدی میباشد. مردی درویش وش و کم سخن است. بعضی از اشعارش بد نمی افتد. این مطلع از اوست:
از بس که آن جفاجو آزار مینماید
اندک ترحم او بسیار مینماید.
(مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی چ حکمت ص 79)
لغت نامه دهخدا