- فاتن
- شوراننده شهر آشوب، گمراه کننده، دیو اهریمن فتنه انگیزنده در فتنه اندازنده، کسی که اراده فجور با زنان کند، گمراه کننده، شیطان دیو
معنی فاتن - جستجوی لغت در جدول جو
- فاتن ((تِ))
- فتنه انگیزنده، کسی که اراده فجور با زنان کند، گمراه کننده، شیطان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث فاتن شوراننده زن، سوسن دشتی
پیروزمند
نوعی پارچه نخی شبیه به اطلس
سست، ضعیف، نیم گرم، ولرم
پارچه ای از جنس ابریشم یا لیون
حمله کننده، کشنده، دلیر، شجاع
گشاینده کشورها در جنگ، همراه با پیروز
فاتح شدن: پیروز شدن، غلبه کردن بر دشمن
فاتح شدن: پیروز شدن، غلبه کردن بر دشمن
شکافنده، شکاف دهنده، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
جنگجو
شاغول
دلیر، گستاخ شوخ دلیر شجاع، جمع فتاک
شکافنده، نام هریک از نخستین هفت (خاموش) که میانه دو گویا (ناطق) جای دارند و دستیار گویا به شمار می آیند در باور هفتیان یا هفت گرایان شکافنده مقابل راتق، (اسماعلیه) بین هر دو تن از ناطقان هفت صامت واسطه هستند که اولین هر یک از این دسته ها ارجمند تر و به منزله معاون ناطق به شمار است. این عده را فاتق یا اساس نامند. فاتقان عبارتند از: شیث سام اسماعیل (پسر هاجر) هارون بطرس (حواری) علی ع و به جای هفتمین یکی از موسسان فرق سبعیه را نام برند مانند عبد الله بن میمون
سست: زبون، آب نیم گرم سست زبون. یا آب (ماء) فاتر. آب نیمگرم. یا خاطر فاتر. هوش کند و کم ادارک
ون ونیتک وانیتار پیروز پیر وچگر پاتیاوند کشور گشا گشاینده گشاینده و گیرنده شهرها پیروز ظفریاب
زیرک و دانا زیرک و دانا
مطیع، فرمانبرنده، دعا خواننده در نماز
شهر آشوب، دزد، دیو، زرگر سخت فتنه جو فتنه انگیز، آنکه به جمال خویش مردم را مفتون سازد سخت زیبا و دلفریب آشوبگر
ورتیون وسیله نقلیه رو باز که بااسب کشیده شود درشکه
مقابل شارح و محشی، نویسنده متن
گفتن
بارنده
زیرک، دانا
زیبا و دل فریب، با زیبایی و دل فریبی مثلاً فتان وخرامان وارد شد، شیطان، بسیار فتنه انگیز و فتنه جو، دزد، راهزن
Victor