جدول جو
جدول جو

معنی غیژاندن - جستجوی لغت در جدول جو

غیژاندن
بخیزیدن وا داشتن، به حرکت آوردن
تصویری از غیژاندن
تصویر غیژاندن
فرهنگ لغت هوشیار
غیژاندن
((غِ دَ))
به خیزیدن واداشتن
تصویری از غیژاندن
تصویر غیژاندن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیژانیدن
تصویر غیژانیدن
بخیزیدن وا داشتن، به حرکت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
تر نهادن، خیس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
تاب دادن، گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میراندن
تصویر میراندن
باعث مردن کسی شدن، کشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلتاندن
تصویر غلتاندن
کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلت دادن، گردانیدن به پهلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزاندن
تصویر لیزاندن
لیز دادن، لغزاندن، سر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیراندن
تصویر گیراندن
آتش روشن کردن، آتش در چیزی زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
چیزی را در چیز دیگر چرخاندن مانند پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر، گردگرداندن، پیچ دادن، تاب دادن، گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلتاندن
تصویر غلتاندن
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلطاندن
تصویر غلطاندن
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بگرفتن وا داشتن گرفتن فرمودن، شعله ور ساختن مشتعل کردن: باد تند است و چراغ ابتری زو بگیرانم چراغ دیگری. (مثنوی)، باعث گرفتاری کسی شدن گرفتار کردن: زان پیش که یک خطا ببیند از ما ما را بدو دیو راهزن گیرانده. (طغرا)، شدیدا بپای محاسبه آوردن، متصل کردن ملحق ساختن: شاهی که زمین را بزمن گیرانده دنباله چین را به ختن گیرانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیساندن
تصویر لیساندن
وادار به لیسیدن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزاندن
تصویر لیزاندن
حرکت دادن چیزی در سطحی لغزان سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میراندن
تصویر میراندن
گرفتن حیات، کشتن و بقتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
((دَ))
خم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
((دَ))
خیسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
Screw, Twist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
Drench
دیکشنری فارسی به انگلیسی
завинчивать , крутить
دیکشنری فارسی به روسی
закручувати , крутити
دیکشنری فارسی به اوکراینی