- غیث
- باران، ابری که باران ببارد، گیاهی که با آب باران بروید
معنی غیث - جستجوی لغت در جدول جو
- غیث
- باران باریدن
- غیث ((غِ یْ))
- باران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گندم و جو
فریادرس، آنکه به یاری دیگری می شتابد، دادرس
مقلوب غلیث نان گندم و جو
فریاد رس بفریاد رسنده یاری کننده فریاد رس
جز، نا، دیگر
کندی کردن
جا، آنجا، کجا
شیر نر، نوعی عنکبوت
غریو، بانگ بلند، فریاد
فریاد، بانگ و آواز بلند
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
مفرد واژۀ اغیار، دیگر، کس دیگر، بیگانه، ادات سلب، پسوند متصل به واژه به معنای نا مثلاً غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرعادی، غیرعمد، غیرلازم، غیرما کول، غیرمتعظ، غیرمسئول، غیرملفوظ، غیرممکن
غیر مثلاً حرف اضافه) جز، به جز
غیر مثلاً حرف اضافه) جز، به جز
فاسد کردن، تباه کردن، زیان کاری
درختان انبوه و درهم پیچیده، بیشه، جنگل
حرف استثنا، جز، به جز، غیر از، الّا، مگر
فریادرسی، فریادرس، از نام های خدای تعالی
نام واج «غ»
حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
کم شدن و فرونشستن آب، فروشدن آب به زمین، قلیل، اندک
غیضی از فیضی: کنایه از اندکی از بسیاری
غیضی از فیضی: کنایه از اندکی از بسیاری
یاری کردن، به فریاد کسی رسیدن، یاری، اعانت، فریادرس
هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمی داند، نهان از چشم، ناپیدا، ناپدید، پنهان، عالمی که خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت و دوزخ در آن قرار دارند
غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان
غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن
غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن
غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی
در غیب: پنهانی
غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان
غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن
غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن
غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی
در غیب: پنهانی
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غمام، میغ، غین، غمامه، سحاب
زیانکاری، تباه کردن
گرسنه گردیدن
شوریدن شکم، ابرناک شدن
بیگانه، جز، سوا، مگر
نرمی و نازکی تنکی، کج شدن خمیدن
غایب شدن، ناپدید شدن، ناپدیدی
فریاد رس، فریاد رسی چیزی که بدان مخلصی یابند، فریادرس، نامی از نامهای خدای متعال، فریادرسی اغاثه، فریاد خواهی پناه خواهی