فریاد زدن، بانگ کردن، برای مثال تو دعا را سخت گیر و می شخول / عاقبت برهاندت از دست غول (مولوی - ۳۶۳) ناله کردن پژمرده شدن سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن
فریاد زدن، بانگ کردن، برای مِثال تو دعا را سخت گیر و می شخول / عاقبت برهانَدَت از دست غول (مولوی - ۳۶۳) ناله کردن پژمرده شدن سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کِشیدَن، صَفیر زَدَن، شِپلیدَن، شَخلیدَن
تند و درهم شدن و آن را جولیدن گویند. (جهانگیری). درهم شدن و درهم رفتن و پریشان گردیدن. (برهان). مختلط و مشوش گشتن. آشفته شدن. کالیدن. درهم کشیدن. درهم و پریشان شدن عموماً و پریشان شدن موی خصوصاً. (رشیدی). کالیده و پریشان و پراکنده و وژگال شدن موی. وشکال شدن موی.
تند و درهم شدن و آن را جولیدن گویند. (جهانگیری). درهم شدن و درهم رفتن و پریشان گردیدن. (برهان). مختلط و مشوش گشتن. آشفته شدن. کالیدن. درهم کشیدن. درهم و پریشان شدن عموماً و پریشان شدن موی خصوصاً. (رشیدی). کالیده و پریشان و پراکنده و وِژگال شدن موی. وِشکال شدن موی.
پژمرده شدن. پژمرده کردن، درهم شدن. درهم آمیختن. پریشان شدن. تداخل: یکشب این دیوانه را مهمان آن زنجیر کن ور پژولاند سر زلف تو را ژولیده گیر. مولوی (از فرهنگ جهانگیری در لغت پژولش). ، نرم شدن. (مؤید الفضلاء از فرهنگ خطی) ، نصیحت کردن. (برهان قاطع) ، جستجو و بازپرسی وتفحص کردن. (برهان قاطع)
پژمرده شدن. پژمرده کردن، درهم شدن. درهم آمیختن. پریشان شدن. تداخل: یکشب این دیوانه را مهمان آن زنجیر کن ور پژولاند سر زلف تو را ژولیده گیر. مولوی (از فرهنگ جهانگیری در لغت پژولش). ، نرم شدن. (مؤید الفضلاء از فرهنگ خطی) ، نصیحت کردن. (برهان قاطع) ، جستجو و بازپرسی وتفحص کردن. (برهان قاطع)
شور کردن. (برهان) (آنندراج) ، برانگیزاندن مردم را به جنگ. (برهان). تحریک کردن و برانگیزاندن بر جنگ و جدال و مخاصمه. (ناظم الاطباء). تحریک کردن. جنباندن. (فرهنگ فارسی معین) ، وزیدن باد و جز آن. (ناظم الاطباء) ، تقاضا نمودن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گزاردن کارها. (فرهنگ فارسی معین) ، ورغلانیدن و اغوا کردن، دل ربودن. گمراه کردن، فرونشانیدن تشنگی. (ناظم الاطباء)
شور کردن. (برهان) (آنندراج) ، برانگیزاندن مردم را به جنگ. (برهان). تحریک کردن و برانگیزاندن بر جنگ و جدال و مخاصمه. (ناظم الاطباء). تحریک کردن. جنباندن. (فرهنگ فارسی معین) ، وزیدن باد و جز آن. (ناظم الاطباء) ، تقاضا نمودن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گزاردن کارها. (فرهنگ فارسی معین) ، ورغلانیدن و اغوا کردن، دل ربودن. گمراه کردن، فرونشانیدن تشنگی. (ناظم الاطباء)
تقاضا کردن، برانگیختن به جنگ و کارهای دیگر باشد، راندن و دور کردن، دور کردن و تکانیدن گرد و خاک از دامن. (برهان) پژمرده کردن، پژمرده شدن، پریشان گردیدن و درهم شدن. (برهان). رجوع به بشولیدن و پژولیدن شود
تقاضا کردن، برانگیختن به جنگ و کارهای دیگر باشد، راندن و دور کردن، دور کردن و تکانیدن گرد و خاک از دامن. (برهان) پژمرده کردن، پژمرده شدن، پریشان گردیدن و درهم شدن. (برهان). رجوع به بشولیدن و پژولیدن شود