جدول جو
جدول جو

معنی وژولیدن

وژولیدن((وُ دَ))
تحریک کردن، گزاردن کارها
تصویری از وژولیدن
تصویر وژولیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وژولیدن

وژولیدن

وژولیدن
پژولیدن، پژمرده شدن، درهم شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، بَرهَم خوردن
وژولیدن
فرهنگ فارسی عمید

وژولیدن

وژولیدن
شور کردن. (برهان) (آنندراج) ، برانگیزاندن مردم را به جنگ. (برهان). تحریک کردن و برانگیزاندن بر جنگ و جدال و مخاصمه. (ناظم الاطباء). تحریک کردن. جنباندن. (فرهنگ فارسی معین) ، وزیدن باد و جز آن. (ناظم الاطباء) ، تقاضا نمودن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گزاردن کارها. (فرهنگ فارسی معین) ، ورغلانیدن و اغوا کردن، دل ربودن. گمراه کردن، فرونشانیدن تشنگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پژولیدن

پژولیدن
پژمرده شدن، پریشان گردیدن، در هم شدن، نرم گردیدن، پژمرده کردن، در هم آمیختن، تفحص کردن باز پرسیدن، نصیحت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اوژولیدن

اوژولیدن
برانگیختن، پریشان ساختن، پراکنده کردن، اَفژولیدَن
اوژولیدن
فرهنگ فارسی عمید

پژولیدن

پژولیدن
وُژولیدَن، پژمرده شدن، درهم شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، بَرهَم خوردن
پژولیدن
فرهنگ فارسی عمید