جدول جو
جدول جو

معنی غوس - جستجوی لغت در جدول جو

غوس
اوج سرما و گرما
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توس
تصویر توس
(پسرانه)
طوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طوس
تصویر طوس
(پسرانه)
فرزند نوذر پادشاه پیشدادی ملقب به زرینه کفش، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غور
تصویر غور
فرو شدن، فرو رفتن
کنایه از در امری به دقت نگریستن و تفکر کردن
زمین پست و سراشیب، نشیب
قعر، گودی، ته چیزی مثلاً غور چاه، کنه چیزی
غور کردن: کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرس
تصویر غرس
غرس کردن، درخت نشانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرس
تصویر غرس
خشم، غضب، تندی، تندخویی، برای مثال گرنه بدبختمی مرا که فگند / به یکی جاف جاف زود غرس؟ (رودکی - ۵۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوچ
تصویر غوچ
قوچ، گوسفند شاخ دار جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غموس
تصویر غموس
هر چیز دروغین، به ویژه سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روس
تصویر روس
قومی ساکن روسیه از نژاد اسلاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوز
تصویر غوز
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، محدّب، گنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب، زیر آب رفتن، به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی
غوص کردن: در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوس
تصویر سوس
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوسه، پیتک، پت، بیب، بیو
شیرین بیان، گیاهی علفی پایا با شاخه های بلند وگل های زرد یا کبود رنگ که بلندیش به یک متر می رسد و در ریشۀ آن غده هایی سیاه تولید می شود که دو نوع شیرین و تلخ است و نوع شیرین آن در طب به کار می رود، مهک
سوسمار، روغنی که از سوسمار بگیرند و آن را در قدیم زنان برای فربهی می خوردند یا به بدن خود می مالیدند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوی
تصویر غوی
کسی که در بند هواوهوس خود باشد، گمراه، بیراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غول
تصویر غول
موجود افسانه ای بسیار بزرگ جثه و بد هیکل
جانور مهیب مانند دیو، هیکل بزرگ
جایی که برای گاو و گوسفند در کوه یا صحرا درست کنند، آغل، غار، برای مثال گاهی چو گوسفندان در غول جای من / گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹)
غول بیابان: غولی که گمان می رود در بیابان باشد، غول بیابانی
غول بیابانی: غولی که گمان می رود در بیابان باشد، کنایه از شخص درشت، بدقواره و زشت، برای مثال حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)
غول بی شاخ و دم: کنایه از شخص درشت، بدقواره و زشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوس
تصویر بوس
بوسه، بن مضارع بوسیدن، پسوند متصل به واژه به معنای بوسنده مثلاً آستان بوس، پابوس، دست بوس
بوس و کنار مثلاً کسی را در کنار یا در آغوش خود گرفتن و بوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
از قرای هرات است، (انجمن آرا) (آنندراج) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
محمد بن احمد بن عبدالله غوسنانی هروی، مکنی به ابونصر. فقیهی پاکدامن و متعبد بود. در نیشابور نزد علی بن محمد بن یحیی تفقه کرد و از ابوالقاسم فضل بن محمد بن احمد عطار ابیوردی حدیث شنید، و گروهی از مشایخ هرات از وی حدیث شنیدند، و ابوسعد تقریرات او را نوشت. ولادت او پیش از 500 هجری قمری بود، و در 5 شعبان سال 549 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان ذیل غوسنان)
صاعد بن ابی بکر بن ابی منصور غوسنانی، مکنی به ابوالعلاء. از ابواسماعیل انصاری حدیث شنید، و ابوسعد از وی حدیث سماع کرد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
منسوب به غوسنان. رجوع به غوسنان و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ضریر انطاکی در کلمه ارنب گوید: به زبان یونانی و فارسی (؟) ارنب را گویند. رجوع به لاغوس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
گربۀ غوسه، گربۀ به گشنی آمده:
گه گربه شود چون گربه غوسه
کند از آرزوی کاج فریاد.
سوزنی (دیوان ص 20)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوس
تصویر شوس
روفان زدن (مسواک زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوس
تصویر اوس
امیدواری، رجا، عطیه امیر و بزرگ هم گویند امیر و بزرگ هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوس
تصویر سوس
طبیعت، اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توس
تصویر توس
سلامتی، زمین صلب و سخت، طبیعت واصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوس
تصویر خوس
دشمن کامی، بویناکی لاشه ، بی رواگی، پیمان شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوس
تصویر حوس
بی باک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوسه
تصویر غوسه
به گشنی در آمده ماده خواه گربه غوسه
فرهنگ لغت هوشیار
بد آدم بد جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید. هر فرد از قوم روس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوس
تصویر دوس
نام قبیله و پدر قبیله ای از عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوس
تصویر بوس
بوسیدن، آمیختن تنگدستی و وخامت حال
فرهنگ لغت هوشیار
گرگ، آزمند، تند خور، شتابان خور، نهال نازک، دزد یاوه، آواز سنگخواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوک
تصویر غوک
قورباغه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توس
تصویر توس
طوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طوس
تصویر طوس
توس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوس
تصویر قوس
کمان
فرهنگ واژه فارسی سره