- غنوه
- توانگری
معنی غنوه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پسری، فرزند خواندگی خرمن غله و کاه و غیره
پاره گوشت
پلیدی سرگین پلیدی، شکاف شکاف کلبه و کپر
بلند پایه شدن
سال زمانه زمانک
غنویده، خوابیده، خفته، آرمیده
بانگ و فریاد از روی خشم و غضب، تشر
گلی که هنوز شکفته و باز نشده، گل ناشکفته
بنو، خرمن، خرمن گندم یا جو، تودۀ چیزی، غله
غنچه، گل ناشکفته، گلی که هنوز شکفته و باز نشده
هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که گلوله کرده باشند برای رشتن، گلولۀ پنبۀ زده شده، پنجک، پاغند،
در علم زیست شناسی عنکبوت
در علم زیست شناسی عنکبوت
پیکار با بیدینان اگر پیامبر صلی الله علیه و آله یا پیشوای دین سپاه را همراهی کند، یکبار جنگیدن خواست آرزو
پرده پوشش
پگاه، میان طلوع فجر و طلوع شمس
نادانی
توانگری، بی نیازی
در خواب شده، خفته
بوی بد. فراهم آمده جمع شده، پنبه گرد و گلوله کرده گلوله پنبه که آماده رشتن است، گلوله خمیر نان، کلوج کلوچه، نفیر غندرود غنده رود، عنکبوت، رتیلا
گل ناشکفته، گلی که هنوز باز نشده است، دهان
غنچه: دلش گر چه در حال از او رنجه شد دوا کرد و خوشبوی چون غنجه شد، (بوستان)
تیر رس بنگرید به قلوه کلوه
سازیست که مطربان نوازند، بازی با ارجوحه تاب خوردن
ورزش، گوسبند دوشیدنی، خوشه، گله داشتن بی هنباز قناه قنات بنگرید به قناه
کنیه بنگرید به کنیه
هرچیز پیچیده و گلوله شده، پنبه گلوله کرده، عنکبوت
گلوله کرده، غنده
جنگ مسلمانان با کافران که حضرت رسول شخصاً همراه سپاهیان بود مثلاً غزوۀ بدر، غزوۀ احد، غزوۀ خندق