- غنج (دخترانه)
- کرشمه، ناز
معنی غنج - جستجوی لغت در جدول جو
- غنج
- به هم آمده و گرد شده، غنچه
- غنج
- غنجیدن، ناز و کرشمه، دلال
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
خرجین، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
نوزاد کرمی شکل حشرات، لارو، حشره ای که نوزاد کرمی شکل آن از آفات سیب و گوجه است، نوعی کرم که در گیاه پنبه تولید می شود و غنچه و گل آن را می خورد
غنج زدن: سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
- غنج
- ناز کردن، حرکت چشم و ابرو
- غنج
- نیکو، خوش
- غنج ((غَ یا غِ))
- سرین، کفل
- غنج ((غُ نْ))
- به هم آمده و گرد شده
- غنج
- ناز کردن، ناز و کرشمه
- غنج
- گلگونه، سرخاب، مجازاً آرایش
- غنج ((پس.))
- پسوند دال بر آغشتگی و آلودگی، بیمارغنج
- غنج
- نوزاد حشره که به صورت کرم است، یکی از آفات سیب و گوجه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
غنچه، گل ناشکفته، گلی که هنوز شکفته و باز نشده
غنچه: دلش گر چه در حال از او رنجه شد دوا کرد و خوشبوی چون غنجه شد، (بوستان)
سیاه گوش از جانوران
سرخیی که زنان در روی مالند گلگونه غازه
ناز و کرشمه، غنج، برای مثال به یک کرشمه و یک غنجه زآن دو شکر خویش/ هزار دل بربایی هزار جان شکری (سوزنی - لغتنامه - غنجه)
غنجۀ کبک دری: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی غنجۀ کبک دری تیز / ببردی غنجۀ کبک دلاویز (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
غنجۀ کبک دری: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد،
نازک کردن، کرشمه کردن
سبز گرا (سبزقبا) از پرندگان
غنج و دلال نمودن، ناز و کرشمه کردن
ناز کردن، کرشمه کردن
میوۀ ترش و نارس از سیب، انار و مانند آن، کال
سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
ناز و غمزه کردن، بذله - گویی کردن هزل و بازی نمودن
ناز کردن رعنایی فروختن
پارچه ای لطیف که زنان از آن چارقد می ساختند
وزغ غوک قورباغه
سرخیی که زنان در روی مالند گلگونه غازه
غنجار، میوه ترش (انار سیب و غیره)
سرخیی که زنان در روی مالند گلگونه غازه