جدول جو
جدول جو

معنی غنجه

غنجه
ناز و کرشمه، غنج، برای مثال به یک کرشمه و یک غنجه زآن دو شکر خویش/ هزار دل بربایی هزار جان شکری (سوزنی - لغتنامه - غنجه)
غنجۀ کبک دری: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی غنجۀ کبک دری تیز / ببردی غنجۀ کبک دلاویز (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
تصویری از غنجه
تصویر غنجه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غنجه

غنجه

غنجه
غنچه: دلش گر چه در حال از او رنجه شد دوا کرد و خوشبوی چون غنجه شد، (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار

غنجه

غنجه
جمع کردن و گردآوری نمودن، و به همین معنی به فتح اول بنظر آمده است. (برهان قاطع). رجوع به غنچه شود، سرشتن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، گل ناشکفته. دراصل گُنجه مأخوذ از گنجیدن بود زیرا در ذات او گنجیدگی است، و برگ غنجه در اندرون با هم مجتمع و گنجان است، و گاف را برای فصاحت به غین معجمه بدل کرده اند. و بقولی غنجه به جیم فارسی است. (از غیاث اللغات) (آنندراج). و بعضی آن را مأخوذ از غَنج بمعنی ناز وکرشمه دانسته اند و این محل تأمل است. و شعرا دهان محبوب و دل عشاق را بجهت تنگی بدان تشبیه کرده اند، واز صفات آن است: دلگیر، بیهده خند، خندان، نشکفته، سربسته، خاموش، بیدار، پاکیزه دامان، نوکیسه، نوخیز و سنگ آغوش و از تشبیهات آن است: حباب، فواره، سبوی، تکمۀ کلاه، طلسم، قفل، عروس، مهد، فانوس، کره، طفل، اخگر، مجمر، شیشه، مینا، ناخن، دست، نامه، کوچه و ناوک. (از آنندراج). غنچۀ گل را گویند بسبب جمع کردن و گرد آوردن برگها. (برهان قاطع). رجوع به غنچه شود
لغت نامه دهخدا

غنجه

غنجه
زن باکرشمه. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث غَنِج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غنجه

غنجه
بمعنی غُنجه و غنچه است. رجوع به همین کلمه ها شود:
دلش گرچه در حال از او رنجه شد
دوا کرد و خوشبوی چون غنجه شد.
سعدی (بوستان).
، جمع کردن و گردآوری نمودن. (از برهان قاطع). فراهم آوری و جمعکردگی و گردآوری. (ناظم الاطباء) ، سرشتن. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، رعنایی و ناز و غنج. (فرهنگ اسدی) :
برداشته تا حجاب شرم از رخ
گه شادی و گه نشاط و گه غنجه.
منوچهری.
به یک کرشمه و یک غنجه زآن دو شکر خویش
هزار دل بربایی هزار جان شکری.
سوزنی.
چو کردی غنچۀ کبک دری تیز
ببردی غنجۀ کبک دلاویز.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سنجه

سنجه
نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مرکب از سنج (ریشه سنجیدن) + ه (وسیله سنجش)
سنجه
فرهنگ نامهای ایرانی