جدول جو
جدول جو

معنی غلوی - جستجوی لغت در جدول جو

غلوی
(غَلْ وا)
بوی خوشی است که موی را بدان خضاب کنند. (منتهی الارب). غالیه، که نوعی از طیب است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلول
تصویر غلول
خیانت، مکر
جمع واژۀ غل، طوق و بند های آهنی که به گردن یا دست و پای زندانیان می بستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلوا
تصویر غلوا
شدت، حدت، سرکشی، اول جوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یغلوی
تصویر یغلوی
یغلا، تابۀ کوچک دسته دار، روغن داغ کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغوی
تصویر لغوی
مربوط به لغت، کسی که علم لغت می داند، لغت دان، زبان شناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غروی
تصویر غروی
اهل نجف، از مردم نجف
فرهنگ فارسی عمید
(یَ لَ)
یغلو. یغلا. یغلاوی. تاوه ای که در آن روغن و چیزهای دیگر بریان کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان) :
بغرا بیا که دنبۀ پرواری و بره
در یغلوی درآمد و میل گداز کرد.
بسحاق اطعمه.
، کاسه مانند مسی که در سربازخانه ها سهمیۀ غذای سربازها را بدان ریزند و به آنان دهند. و رجوع به یغلاوی و یقلاوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلوه
تصویر غلوه
تیر رس بنگرید به قلوه کلوه
فرهنگ لغت هوشیار
چاچباژ (مالیات غله) منسوب به غله، مالیات غله: حالا آنچه بحرز آمده و مردم آنجا قبول دارند واجب غلگی یکساله چهل هزار خروار غله صد منی که به مال دیوان می دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلقی
تصویر غلقی
پا زهر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغوی
تصویر لغوی
مردی که دانش لغت دارد، عالم به لغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولوی
تصویر ولوی
منسوب به (ولی) : (حضرت ولوی مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلوا
تصویر غلوا
از حد گذشتن، گذشتن جوانی، اول جوانی و سرعت آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلوب
تصویر غلوب
غالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلوق
تصویر غلوق
عوارضی که برای پذیرایی ماموران رسمی گرفته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
ناراستی در پروه (غنیمت)، نمک ناشناسی، روان شدن آب میان درختان، زاو لانه نهادن بند نهادن زود گوار، نمک نشناس، جمع غل، زاو لانه ها بند و زنجیر ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذوی
تصویر غذوی
دایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلطی
تصویر غلطی
نابه جا نادرست از راه اشتباه بغلط: غلطی در خانه ما را زد
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیختگی، آغالش (تحریص) چسبی، نجفی از مردم نجف منسوب به غری (محلی در کوفه)، (من باب اطلاق جز به کل) نجفی اهل نجف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزوی
تصویر غزوی
منسوب به غزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاوی
تصویر غاوی
گمراه گمراه ضال، جمع غاوون غوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوی
تصویر حلوی
شیرینی دوست افروشه خور منسوب به حلواء خورنده حلوا شیرینی دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلوی
تصویر چلوی
کسی که شغلش چلو پزی و چلو فروشی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
آزمایش، سختی، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
((بَ وا))
آزمایش، آزمون، سختی، گرفتاری، شورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
((سَ وا))
مایه تسلی، عسل، بلدرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلول
تصویر غلول
((غُ))
جمع غّل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلوق
تصویر غلوق
((غُ))
عوارضی که برای پذیرایی مأموران رسمی گرفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاوی
تصویر غاوی
گمراه، جمع غاوون، غوات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عُ یا عِ لْ یّ))
بالایی، از عالم بالا
فرهنگ فارسی معین