غلن شباب، از حد درگذشتن جوانی و سرعت کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج). غلو جوانی. از حد گذشتن جوانی. (از اقرب الموارد) ، آرام شدن. تسکین یافتن. (دزی ج 2 ص 225)
غلن شباب، از حد درگذشتن جوانی و سرعت کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج). غلو جوانی. از حد گذشتن جوانی. (از اقرب الموارد) ، آرام شدن. تسکین یافتن. (دزی ج 2 ص 225)
شخص بیکار بیعار که در لباس درویشی گدایی کند. (از فرهنگ نظام). این لفظ مبدل گلندر به معنی کندۀ ناتراشیده است و مجازاً در معنی بیکار گدا استعمال شده است. مطابق قاعده تبدیل حروف به همدیگر تبدیل گاف به حرف قریب المخرج خود غین درست است، و چون لفظ فارسی است با قاف نوشتن (قلندر) غلط مشهور است، در اصطلاح صوفیان شخص بی پروا از دنیا که سالک راه خدا باشد. (از فرهنگ نظام). قلندر. رجوع به قلندر شود
شخص بیکار بیعار که در لباس درویشی گدایی کند. (از فرهنگ نظام). این لفظ مبدل گلندر به معنی کندۀ ناتراشیده است و مجازاً در معنی بیکار گدا استعمال شده است. مطابق قاعده تبدیل حروف به همدیگر تبدیل گاف به حرف قریب المخرج خود غین درست است، و چون لفظ فارسی است با قاف نوشتن (قلندر) غلط مشهور است، در اصطلاح صوفیان شخص بی پروا از دنیا که سالک راه خدا باشد. (از فرهنگ نظام). قلندر. رجوع به قلندر شود