جدول جو
جدول جو

معنی غلبونی - جستجوی لغت در جدول جو

غلبونی(غَ نی ی)
منسوب به غلبون که نام جد ابوالطیب محمد بن احمد است. (از انساب سمعانی ورق 410ب). رجوع به غلبون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حلزونی
تصویر حلزونی
به شکل صدف حلزون، مارپیچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صابونی
تصویر صابونی
چیزی که به کف صابون آغشته شده است، صابون ساز، صابون فروش، در علم زیست شناسی ویژگی هر یک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاک کنندگی دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبکین
تصویر غلبکین
در مشبک که از چوب یا نی درست کنند و مانع دیدن داخل خانه نباشد، غلبکن، غلبه کن، آژگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلغونه
تصویر غلغونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلتبانی
تصویر غلتبانی
غلتبان بودن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ لَ)
بارزد. بیرزد. قنه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هارون بن موسی. وی از شیوخ اطباء و از اخیار آنان و مؤتمن ومشهور به اعمال جراحی بود و ناصر و مستنصر (خلیفه) را در صناعت طب خدمت کرد. (عیون الانباء ج 2 ص 46) ، ترشح آب را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
منسوب به حلزون، خط یا شکل شبیه بحلزون. مارپیچی. (فرهنگ فارسی معین) ، پیچاپیچ. پیچ پیچ مانندصدف و خانه حلزون. بشکل حلزون. مارپیچ. مارپیچی
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ تا)
ناقه حلبوتی رکبوتی ̍، ماده شتر دوشیدنی و برنشستنی. ناقۀ حلبی رکبی ̍ همچنین است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حربونه، نام جدی از اجداد عرب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
رانندگی هواپیما. هوانوردی
لغت نامه دهخدا
نسبت به نوعی از درخت خرنوب، رجوع به دزی ج 1 ص 620 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غلتبان بودن. بی حمیت و دیوث بودن. قلتبانی. رجوع به غلتبان و قلتبانی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
به معنی غلبکن است که در پنجره و در باغ باشد، و آن را از چوب و نی به هم می بندند چنانکه از پس آن نگاه توان کرد. (برهان قاطع). دری باشد که از چوب بافته بود چون پنجرۀ مشبک، که در او نگه کنی هرچه در سرای در بود همه همی توان دید، و در دهقانان و باغها و مزرعه ها این چنین بسیار بود. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). رجوع به غلبکن شود
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ)
سرخیی باشد که زنان بر رخساره مالند و به جای غین دوم قاف هم به نظر آمده است. (برهان قاطع). به معنی گلگونه که سرخاب روی زنان باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گلگونه که زنان بر روی مالند، و غلگونه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). رجوع به سرخاب و گلگونه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ غَ / غُ)
محمد بن جیهان. وی از ابوسلیمان داود بصری روایت کند، و محمد بن بکار برزی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غلطان بودن. صفت چیز غلطان
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
آنکه بلبان بنوازد. (از آنندراج) :
شوخ بلبانی که چو شیرینی جانی
کان شکر و قند ملاحت به لبانی.
سیفی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
منسوب به صابون، صابون فروش، فروشندۀ صابون، سازندۀ صابون، نام شیرینیی است که از شکر سفید سازند:
صابونی است صحن زمین لب بلب ز بس
کآورد قند مصری بازارگان برف،
کمال اسماعیل،
باز صابونی و مشکوفی و سنبوسۀ نغز
حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار،
بسحاق اطعمه،
ورجوع به حلوای صابونی ذیل کلمه صابون شود،
، نوعی اززمرد و آن زمردی است تیره برنگ صابون، (جواهرنامه)، پاکیزه، شسته، صابون زده:
جان را به علم و طاعت صابون زن
جامه است گر تو را همه صابونی،
ناصرخسرو،
،
مدرسه صابونی، نام مدرسه ای بوده است به نیشابور، (ترجمه تاریخ یمینی ص 253)، نام قریه ای است نزدیک مصر در کرانۀ شرقی نیل که آن را سواقی صابونی گویند و از جانب صعید است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
آلبانیا، نام دولتی کوچک از بالکان بساحل آدریاتیک با 831000 مردم، و از شهرهای بزرگ آن اسکوتاری و دوراتسو (دورس) است، این مملکت از سال 1912 میلادی مستقل شده است، زبان این قوم شعبه ای از زبانهای آریائیست، و ارناوود نام دیگر این قوم است
نام ایالتی قدیم از قفقاز بجائی که امروز شیروان و لگزستان و داغستان واقع است، و در زمان ساسانیها یکی از چترپتی های ایران بشمار می آمده، و آن را آگووانی نیز میگفتند
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابن حسن بن غلبون، مکنی به ابوعقال. او متصوف و عالم به حدیث و ادب بود. شعر نیز میسرود. وی از اهل قیروان است. به مشرق رفت و در مکه استقرار یافت و از ملازمین حرم گردید و اخبار وی بسیار است. او به سال 291هجری قمری =904 میلادی درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760)
نام جد محمد بن احمد بن غلبون مصری است. وی مکنی به ابوالطیب بود. از ابوبکر محمد بن نضر سامری حدیث شنید، و ابوالفضل محمد بن جعفر خزاعی وحمزه بن یوسف سهمی از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 410 ب) (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 177)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مابونی
تصویر مابونی
در تازی نیامده غرچگی کونمرزی ابنه داشتن مابون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلغونه
تصویر غلغونه
گلگونه، سرخاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلطانی
تصویر غلطانی
غلتان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
خشمیک منسوب به غضب. یا قوت (قوه) غضبانی. قوه غضبیه مقابل (قوه) شهوانی: و بایهام قوتهای غضبانی و شهوانی را برانگیزد
فرهنگ لغت هوشیار
پنجره های شبکه دار که در پیش درها نصب کنند، دری از چوب باریک یا نی بافته چون پنجره ای مشبک که غالبا دهقانان در خانه یا باغ نصب کنند و از ورای آن باغ آشکار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلتانی
تصویر غلتانی
غلتان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلتبانی
تصویر غلتبانی
حالت و کیفیت غلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفونی
تصویر تلفونی
منسوب به تلفن: پیغام تلفونی، بوسیله تلفون: (تلفنی خبر داد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلزونی
تصویر حلزونی
مارپیچی، پیچاپیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبانی
تصویر بلبانی
سه چنگی سازنده بلبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبونی
تصویر مغبونی
مغبون شدن فریب خوردن (در معامله و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلغونه
تصویر غلغونه
((غُ نِ))
گلگونه، سرخاب
فرهنگ فارسی معین