جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حلزونی

حلزونی

حلزونی
منسوب به حلزون، خط یا شکل شبیه بحلزون. مارپیچی. (فرهنگ فارسی معین) ، پیچاپیچ. پیچ پیچ مانندصدف و خانه حلزون. بشکل حلزون. مارپیچ. مارپیچی
لغت نامه دهخدا

حلزون

حلزون
سپید مهره راب لیسک جانوریست از رده شکمپاییان جزو شاخه نرم تنان که در حدود 3500 گونه از آن شناخته شده و در سراسر کره زمین در خشکی و کنار نهرها زیست میکنند و برخی از گونه های آن نیز دریا زی هستند لیسک
فرهنگ لغت هوشیار

حلزون

حلزون
جانوری از رده شکم پاییان جزو شاخه نرم تنان که در حدود 3500 گونه از آن شناخته شده و در سراسر کره زمین در خشکی و کنار نهرها زیست می کنند وبرخی از گونه های آن دریازی هستند، لیسک
فرهنگ فارسی معین

حلزون

حلزون
حیوانی نرم تن با صدفی مارپیچ بر پشت که برخی از انواع آن در آب زندگی می کنند
فرهنگ فارسی عمید

حلزون

حلزون
شنج. خف الغراب. فرحولیا. (ضریر انطاکی، در ذیل کلمه حلزون). لیسک. راب. کرمی است که در درخت افتد. (آنندراج). شیخ الرئیس در مفردات قانون گوید که آن از جملۀ صدفهاست. نوعی از صدف باشد که آنرا بسوزند و در دواهای چشم بکار برند گویندعربی است. (برهان). جانوری است از ردۀ شکمپاییان جزو شاخۀ نرم تنان که در حدود 3500 گونه از آن شناخته شده و در سراسر کرۀ زمین در خشکی و کنار نهرها زیست میکند و برخی از گونه های آن نیز دریازی هستند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا