عبدالله بن عبدالغفار تبریزی. ساکن مسکو. کتابی از او به نام ’منتخبات فارسیه’ به سال 1324 هجری قمری در مسکو چاپ شده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 33 شود
عبدالله بن عبدالغفار تبریزی. ساکن مسکو. کتابی از او به نام ’منتخبات فارسیه’ به سال 1324 هجری قمری در مسکو چاپ شده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 33 شود
غالباًبین فاراب و فاریاب خلط کنند، فاراب ولایتی است وراءسیحون در حد فاصل بلاد ترک، و آن از شهر شاش (چاچ) دورتر و به بلاساغون نزدیک است و اسماعیل بن حماد جوهری مصنف صحاح در لغت، و ابونصر فارابی فیلسوف مشهور ازآنجا هستند، (از معجم البلدان)، این شهر در اقصی بلاد ترکستان بر ساحل غربی سیحون و همان اترار مورخان قرون وسطی است که امیر تیمور آنجا وفات کرد و خرابه های آن هنوز در نه فرسخی جنوب شرقی ترکستان حالیه باقی است، (بیست مقالۀ قزوینی ج 1 ص 92 و 93) : سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار چه از برانه، چه از اوزکند و از فاراب، عنصری، اما فاریاب شهری است مشهور به خراسان قدیم از اعمال گوزگانان، نزدیک بلخ، مغرب جیحون، و آن را به اماله فیریاب گویند، از فاریاب تا بلخ شش مرحله است و خرابه های آن به نام خیرآباد هنوز باقی است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به فاریاب شود
غالباًبین فاراب و فاریاب خلط کنند، فاراب ولایتی است وراءسیحون در حد فاصل بلاد ترک، و آن از شهر شاش (چاچ) دورتر و به بلاساغون نزدیک است و اسماعیل بن حماد جوهری مصنف صحاح در لغت، و ابونصر فارابی فیلسوف مشهور ازآنجا هستند، (از معجم البلدان)، این شهر در اقصی بلاد ترکستان بر ساحل غربی سیحون و همان اترار مورخان قرون وسطی است که امیر تیمور آنجا وفات کرد و خرابه های آن هنوز در نُه فرسخی جنوب شرقی ترکستان حالیه باقی است، (بیست مقالۀ قزوینی ج 1 ص 92 و 93) : سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار چه از برانه، چه از اوزکند و از فاراب، عنصری، اما فاریاب شهری است مشهور به خراسان قدیم از اعمال گوزگانان، نزدیک بلخ، مغرب جیحون، و آن را به اماله فیریاب گویند، از فاریاب تا بلخ شش مرحله است و خرابه های آن به نام خیرآباد هنوز باقی است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به فاریاب شود
زمینی را گویند که به آب کاریز و رودخانه مزروع شود، برخلاف زمین دیمه که با آب باران زراعت میشود، (برهان)، فاریاب، فاریاو، پاریاب، پاریاو، باراب، (حاشیۀ برهان چ معین)
زمینی را گویند که به آب کاریز و رودخانه مزروع شود، برخلاف زمین دیمه که با آب باران زراعت میشود، (برهان)، فاریاب، فاریاو، پاریاب، پاریاو، باراب، (حاشیۀ برهان چ معین)
واحد ظرفیت الکتریکی است و مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر به یک ولت برسد واحد یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد، این اصطلاح از زمان مایکل فاراده معمول شده است، (از وبستر)، رجوع به فاراده شود
واحد ظرفیت الکتریکی است و مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر به یک ولت برسد واحد یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد، این اصطلاح از زمان مایکل فاراده معمول شده است، (از وبستر)، رجوع به فاراده شود
موضع مغاره ها، بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، و حدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان، از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای موآب و خلیج عقبه است، از جنوب دبّهالرمله که فاصله بین آنجا و کوههای سیناست، و از طرف مغرب دشت شام است که بین آنجا و خلیج سویس و مصر قرار گرفته است، فاران دشتی است مرتفعکه به صحراهای اطراف خود سرازیر می شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است، ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیارکردند، هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید، به نام این دشت در موارد دیگر نیز در کتاب مقدس برمی خوریم، (از قاموس کتاب مقدس) کوهی است درشمال شرقی دشت فاران که فعلاً آن را کوه مفرعه گویند، (از قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به جبل فاران شود یکی از اسماء مکه که در تورات مذکور است، و گویند نام یکی از کوههای مکه است، (از معجم البلدان) فاران و طور، دو کوره از کوره های مصر جنوبی است، (از معجم البلدان) قریه ای است از نواحی سغد در ایالت سمرقند، (از معجم البلدان)
موضع مغاره ها، بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، و حدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان، از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای موآب و خلیج عقبه است، از جنوب دبّهالرمله که فاصله بین آنجا و کوههای سیناست، و از طرف مغرب دشت شام است که بین آنجا و خلیج سویس و مصر قرار گرفته است، فاران دشتی است مرتفعکه به صحراهای اطراف خود سرازیر می شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است، ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیارکردند، هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید، به نام این دشت در موارد دیگر نیز در کتاب مقدس برمی خوریم، (از قاموس کتاب مقدس) کوهی است درشمال شرقی دشت فاران که فعلاً آن را کوه مفرعه گویند، (از قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به جبل فاران شود یکی از اسماء مکه که در تورات مذکور است، و گویند نام یکی از کوههای مکه است، (از معجم البلدان) فاران و طور، دو کوره از کوره های مصر جنوبی است، (از معجم البلدان) قریه ای است از نواحی سغد در ایالت سمرقند، (از معجم البلدان)
حمدالله مستوفی آرد: غفاریان در اول مردمی صالح و متدین بوده اند. از ایشان امام سعید استاد الائمه نجم الدین عبدالغفار صاحب الحاوی رحمهالله علیه در علم فقه مذهب امام شافعی مطلبی (رض) بأقصی الغایه والامکان کوشید، و آن قوم بدو منسوب گشتند و از او مفتخر گشتند. وفات او در ثامن محرم سنۀ خمس و ستین و ستمائه (665) ، و اکنون فرزندان او ائمۀ قزوین اند. (تاریخ گزیده چ لندن ص 847)
حمدالله مستوفی آرد: غفاریان در اول مردمی صالح و متدین بوده اند. از ایشان امام سعید استاد الائمه نجم الدین عبدالغفار صاحب الحاوی رحمهالله علیه در علم فقه مذهب امام شافعی مطلبی (رض) بأقصی الغایه والامکان کوشید، و آن قوم بدو منسوب گشتند و از او مفتخر گشتند. وفات او در ثامن محرم سنۀ خمس و ستین و ستمائه (665) ، و اکنون فرزندان او ائمۀ قزوین اند. (تاریخ گزیده چ لندن ص 847)
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری
فرانسوی بر گرفته از نام فارادی یکان گنجایی کهربی واحد عملی ظرفیت الکتریکی و آن مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر بیک ولت برسد و دارای یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد این اصطلاح از زمان فاراده معمول شده
فرانسوی بر گرفته از نام فارادی یکان گنجایی کهربی واحد عملی ظرفیت الکتریکی و آن مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر بیک ولت برسد و دارای یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد این اصطلاح از زمان فاراده معمول شده