جدول جو
جدول جو

معنی غضس - جستجوی لغت در جدول جو

غضس
(غَ ضَ)
گیاهی است، یا آن کرویا است، لغه یمنیه. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). گیاهی است یا دانه ای است که آن را کرویا نامند و گویند آن تقرد است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرس
تصویر غرس
غرس کردن، درخت نشانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرس
تصویر غرس
خشم، غضب، تندی، تندخویی، برای مثال گرنه بدبختمی مرا که فگند / به یکی جاف جاف زود غرس؟ (رودکی - ۵۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضا
تصویر غضا
از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاخ، تاغ، طاق، توغ، آق خزک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشم گرفتن، خشم کردن بر کسی، خشمگینی، خشم
غضب راندن بر کسی: خشم و تندی نشان دادن بر او
غضب کردن: خشم گرفتن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلس
تصویر غلس
تاریکی آخر شب
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
ابن الغرس، شمس الدین محمد مصری. فقیه حنفی بود، به سال 1525م. از دنیا رفت. از تألیفات وی ’الفواکه البدریه فی القضایا الحکمیه’ است. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی. (از برهان قاطع). غرش. غراش. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، خراش. (برهان قاطع). غرش. غراش. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
درتداول عامه، محکم. استوار. قرص. رجوع به قرص شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غَ رَ)
قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی. (برهان قاطع) (مجمع الفرس) (از فرهنگ شعوری). خشم و تندی. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). غژم. غرش. غراش:
گر نه بدبختمی مرا که فکند
به یکی جاف جاف زودغرس.
او مرا پیش شیر بپسندد
من نتاوم برو نشسته مگس.
رودکی (از فرهنگ اسدی) (از اوبهی).
، خوشۀ غله در زبان پهلوی. (فرهنگ جهانگیری به نقل فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(غَ بِ)
تاریک. مظلم. (دزی ج 2 ص 200)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غیساء، بمعنی زلف انبوه، یقال: لمم غیس، (از اقرب الموارد)، صاحب منتهی الارب آرد: لمم غیس، زلف انبوه بسیار درهم پیچیدۀ خوش - انتهی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بمعنی غیص یعنی گل و لای. (دزی ج 2 ص 234). رجوع به غیص و غوص شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ اغبس. (منتهی الارب). رجوع به اغبس شود
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
نام شتر مادۀ حرمله بن منذر طائی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند در حال بمیرد. ج، اغراس. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه با بچه چون لعابی و مخاطی از شکم برآید، و پوست تنکی که بر روی نوزاداست. رطوبتی که بر سطح درونی امعاء باشد، نهال. (دهار) (مقدمهالادب). آنچه غرس شود. فعل به معنی مفعول است مانند ذبح و حمل (به معنی مذبوح و محمول) چنانکه گویند: نحن اغراس یدک. (از اقرب الموارد). غرس. رجوع به ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 284 و 342 شود، زاغ سیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). غراب کوچک. غرس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ ضُب ب)
سخت خشم. زودخشم. (منتهی الارب) (آنندراج). خشمناک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فرود ستاره، رنگ کردن دست برناک نهادن بر دست، فرو بردن کسی را در آب، فرو کردن باب فرو بردن کسی یا چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تاریکی پایان شب تاریکی آخر شب ظلمت پایان شب چون با سپیدی در آمیزد شبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبس
تصویر غبس
خاکستری خاکستری گونی، تاریکی، تاریک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرس
تصویر غرس
غضب و خشم
فرهنگ لغت هوشیار
نورد جامه، آژنگ پوست، شکن زره فرو خوابانیدن چشم را: غض بصر، فرو داشتن آواز: غض صوت، تازه طری، تازه روی خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضف
تصویر غضف
کویک هندی، وردیچ شنزار از پرندگان، فرو هشتگی گوش، تاریک گشتن شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضر
تصویر غضر
برده کردن، بریدن، گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیس
تصویر غیس
انبوهی، بسیاری داراک و مانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضب
تصویر غضب
به ستم گرفتن، خشم گرفتن، خشمگینی، خلاف خشنودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرس
تصویر غرس
((غَ زَ))
درخت کاشتن، درخت نشانده، نهال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غضن
تصویر غضن
((غَ ضْ))
باز داشتن، چین و شکن زره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلس
تصویر غلس
((غَ لَ))
ظلمت پایان شب چون با سپیدی درآمیزد، شبگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غمس
تصویر غمس
((غَ سْ))
کسی یا چیزی را در آب فرو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غضب
تصویر غضب
((غَ ضَ))
خشم گرفتن، خشمگینی، (ا ) خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرس
تصویر غرس
((غَ یا غِ))
خشم، قهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشم
فرهنگ واژه فارسی سره
خشم
دیکشنری اردو به فارسی