- غضارت
- نیکو حال شدن، زندگانی خوش داشتن، توانگر شدن، بسیار مال شدن، نعمت و خوشی زندگانی، تازگی، طراوت
معنی غضارت - جستجوی لغت در جدول جو
- غضارت
- توانگر شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حاضر آمدن، حاضر کردن
گل پاکیزۀ سبز و چسبناک، مهرۀ سفالی سبز که برای دفع چشم زخم با خود بردارند، کاسۀ سفالی بزرگ، تغار
شهرنشینی، اقامت در شهر، تمدن
فروخواباندن چشم، آهسته کردن آواز، تر و تازه شدن گیاه یا چیز دیگر، تازه روی شدن، کم شدن قدر کسی و فروافتادن از مرتبۀ خود، خواری، ذلت، منقصت
غفلت، جوانی، ناآزمودگی، بی تجربگی
کثرت، فراوانی، بسیاری، کنایه از تبحّر، دانش
تر و تازه و شاداب شدن، شادابی و خرمی گیاه یا درخت
فراوان شدن
غافل شدن غفلت ورزیدن، فریب خوردن، غفلت، عشقبازی پس از آزمودگی، ناآزمودگی بی تجربگی
آهسته کردن آواز
گل خوشبوی، فراخزیستی گشادگی، مرغ سنگخوار سفال سبزیست که برای دفع چشم زخم به کار برند طین حر، کاسه بزرگ، جمع غضائر (غضایر) یکی غضا، گل دنبه
تازگی، آبداری، شکفتگی درخت
((غَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
سفال سبزی است که برای دفع چشم زخم به کار برند، طین حر، کاسه بزرگ، جمع غضائر (غضایر)
ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور، تاراج کردن، چپاول کردن، دزدیدن، آنچه پس از شکست خوردن کسی برجای ماند، غنیمت
چپاول، تاراج، چپو کردن، تاخت و تاراج
گل خوشبوی گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم، مهره سبز چشم پنام، آوند سفالین