غرارت غرارت غافل شدن غفلت ورزیدن، فریب خوردن، غفلت، عشقبازی پس از آزمودگی، ناآزمودگی بی تجربگی فرهنگ لغت هوشیار
مرارت مرارت تلخ شدن، تلخیکنایه از رنج، سختیمرارت کشیدن: کنایه از زحمت کشیدن، رنج بردن، تلخی چشیدن فرهنگ فارسی عمید
غراره غراره لباسی که زیر خفتان می پوشیدندتور کاه کشیجَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچِه، بارجامِه، گُوال، گالِه، غَنج، ایزُغُنج، غِرار، جِوالِق، شَکیش فرهنگ فارسی عمید