جدول جو
جدول جو

معنی غضائری - جستجوی لغت در جدول جو

غضائری
(غَ ءِ)
احمد بن حسین بن عبیدالله غضائری، مکنی به ابوالحسین معروف به ابن غضائری. وی از مؤلفان نیمۀ اول قرن چهارم هجری قمری است و دو کتاب یکی در ذکر مصنفات، دیگری در ذکر اصول تألیف کرده بود ولی این دو کتاب او به زودی از میان رفته است. رجوع به خاندان نوبختی ص 71 و ابن غضائری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غضاره
تصویر غضاره
گل پاکیزۀ سبز و چسبناک، مهرۀ سفالی سبز که برای دفع چشم زخم با خود بردارند، کاسۀ سفالی بزرگ، تغار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غفاری
تصویر غفاری
غفار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضارت
تصویر غضارت
نیکو حال شدن، زندگانی خوش داشتن، توانگر شدن، بسیار مال شدن، نعمت و خوشی زندگانی، تازگی، طراوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غداری
تصویر غداری
غدار بودن، بی وفایی، حیله گری
فرهنگ فارسی عمید
(خُضْ ضا را)
گیاهی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
رجوع به حضایر شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ءِ)
جمع واژۀ غضاره. (اقرب الموارد). رجوع به غضاره شود
لغت نامه دهخدا
(خُ ری ی)
مرغی است که آنرا اخیل نیز گویند. این مرغ بزرگتر از قطاء است و چون بر پشت شتر نشیند عرب فال بد گیرد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غضروف و این مصحف غرضوف است و در کتب لغت جمع غرضوف را غراضیف آورده اند و برای غضروف جمع ذکر نکرده اند. رجوع به غرضوف و غضروف و غراضیف شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ری ی)
جمع واژۀ غضراء. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به غضراء شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
حسن بن حبیب. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
سلیمان حرائری، متولد 1824 میلادی و متوفی 1870 میلادی ابوالربیع عبده سلیمان بن علی الحرائری الحسنی. اصل وی از یک خانوادۀ ایرانی است که به شمال افریقیه سکونت گزیدند. به تونس متولد شد وعلوم دینی را نخست بر علماء وطن خویش آموخت و سپس به پزشکی و طبیعی و ریاضیات و زبان فرانسه پرداخت و در سال 1840 میلادی بای تونس او را به منصب ریاست کتاب درآن مملکت منصوب کرد، و پس از شش سال به پاریس رفت ودر آنجا در آموزشگاه زبانهای شرقی به معلمی زبان عربی پرداخت. و در آن اثناء به مدیری روزنامۀ ’برجیس باری’ که آنرا کنت رشید الدحداح تأسیس کرده بود منصوب شد و چند کتاب عربی در علوم جدید در آن منتشر کرد: 1- رساله فی الحوادث الطبیعیه و الظواهر الجویه، به سال 1862 م. / 1278 هجری قمری 2- عرض البضائع، در معرفی نمایشگاه پاریس در 1867 میلادی 3- القول المحقق فی تحریم البن المحرق. و نیز معلقات ابن المعظم را منتشر ساخت. (معجم المطبوعات از تاریخ الصحافه العربیه ج 2 ص 119 و الاّداب العربیه فی القرن التاسععشر ج 1 ص 103)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خضاری
تصویر خضاری
شیر گنجشک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفاری
تصویر غفاری
عمل غفار آمرزگاری
فرهنگ لغت هوشیار
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی کادیکیک داستانیک دادگذاری منسوب به قضا مربوط به داوری و قضاوت: امور قضائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضائی
تصویر فضائی
اسپاشیک درواییک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضائر
تصویر حضائر
جمع حضیره، پیشاک ها
فرهنگ لغت هوشیار
غنایی در فارسی سوز واره، آهنگین منسوب به غنا. یا شعر غنائی. شعریست که حاکی از عواطف و احساسات باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداری
تصویر غداری
در تازی نیامده فریبکاری بیوفایی، مکاری حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدائر
تصویر غدائر
جمع غدیره، گیسوان بافته، گیسوهای بافته شده زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضابی
تصویر غضابی
بد برخورد مرد
فرهنگ لغت هوشیار
گل خوشبوی، فراخزیستی گشادگی، مرغ سنگخوار سفال سبزیست که برای دفع چشم زخم به کار برند طین حر، کاسه بزرگ، جمع غضائر (غضایر) یکی غضا، گل دنبه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غدیره گیسوان بافته، جمع غدیر آبگیرها آبدانها: غدایر آب که آن را گول خوانند در پیش آن بنات السما بسیار در آنجا جمع شدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غائره
تصویر غائره
مونث غائر: و نیمروز، چرت نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
اندوه رنج، گرتی گرته ای منسوب به غبار، گرد آلوده غبارآلوده، اندوه رنج، خطی خفی در غایت نازکی و باریکی که به چشم عادی بزحمت دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضائره
تصویر ضائره
مونث ضایر زیان رساننده گزند رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضارت
تصویر غضارت
توانگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداری
تصویر غداری
((غَ دُ))
بی وفایی، حیله گری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غباری
تصویر غباری
منسوب به غبار. گردآلود، غبار آلوده، مجازاً، اندوه، رنج، خطی خفی در غایت نازکی و باریکی که به چشم عادی به زحمت دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غضاره
تصویر غضاره
((غَ رَ یا رِ))
سفال سبزی است که برای دفع چشم زخم به کار برند، طین حر، کاسه بزرگ، جمع غضائر (غضایر)
فرهنگ فارسی معین
غذایی، تغذیه ای
دیکشنری اردو به فارسی
خیانت کاری، خیانت
دیکشنری اردو به فارسی
فضایی، هوایی
دیکشنری اردو به فارسی