- غساک
- گند بوی بد
معنی غساک - جستجوی لغت در جدول جو
- غساک ((غَ))
- بوی بد
- غساک
- عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، ازفچ، نویچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، جلبوب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تاج گل بر سر کسی گذاشتن، افسر تاجی که از گلها و ریاحین و اسپرغمها و برگ مورد میساختند و پادشاهان و بزرگان و دلیران روزهای عید و جشن و مردمان در روز دامادی برسر میگذاشتند، برجستگی دگمه مانند انتهای میله پرچم گل که محتوی دانه های گرده میباشد
تاجی که از گلها و ریاحین یا اسپرغمها ساختندی و پادشاهان و بزرگان بروزهای عید و جشنها و دیگر مردمان روز دامادی یا باز گشتن از فتحی یا ظفری بر سر میزیدند اکلیل ریحان عمار بساک
بسیار شوینده، غسل دهنده، مرده شوی
ناسک ها، عابدها، زاهدها، پارساها، جمع واژۀ ناسک
بوی گند، بوی بد و ناخوش، بوی بد که از دهان انسان برآید، برای مثال از دهان تو همی آید غشاک/ پیر گشتی، ریخت مویت از هباک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶ حاشیه)
کیسۀ کوچکی حاوی دانۀ گرده که در انتهای پرچم گل واقع شده، انتهای برجستۀ پرچم که محتوی دانه های گرده است، تاج ساخته شده از گل، افسر، یسال
ته دل ژرفای گش (قلب) شور جوانی تیزی جوانی
جامه شوی، شوینده، کسی که شغل وی شستن مرده ها باشد
گنده: زرداب ریم، ریم دوزخیان غساق بنگرید به غساق سرد و گندیده، خون و چرکی که از بدن دوزخیان جریان یابد، شراب دوزخیان
غوزه خرما خرمای نارسیده
جمع ناسک، نیایشگران کرپان کنندگان جمع ناسک. نسایج (صفت واسم)، جمع نسیجه: هرنامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر راکارنامه ای
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
تاجی از گل ها و ریاحین که پادشاهان و بزرگان روزهای عید و جشن و مردان در روز دامادی بر سر می گذاشتند، پرچم گل که دانه های گرده درون آن می باشد
((پَ))
فرهنگ فارسی معین
بساک، تاجی که از انواع گل ها درست می کردند و پادشاهان و بزرگان در جشن ها و مراسم دیگر بر سر می گذاشتند
سرد، گندیده، بدبو، هر چیز گندیده و بدبو مانند زرداب و چرک زخم
بساک، کیسۀ کوچکی حاوی دانۀ گرده که در انتهای پرچم گل واقع شده، انتهای برجستۀ پرچم که محتوی دانه های گرده است، تاج ساخته شده از گل، افسر، یسال
کیسه، توبره و نوعی آش فرانسوی کیسه کوله پشتی
ساس، حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد، بقّ برای مثال مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد - ۸۵)
صدا و بانگ کلاغ، فتنه و آشوب
غوره خرما غوزه خرما خرمای نارسیده
تاریکی آغاز شب غسک که گونه ای از ساس است واژه پارسی است
چمدان، جامه دان
صدای کلاغ، فتنه و آشوب
کیسۀ بزرگ که از چرم یا پارچۀ ضخیم دوخته می شود و پاره ای لوازم را برای سفر در آن می گذارند
نوعی آش که با برنج، گوشت، نخود، اسفناج و آبغوره طبخ کنند
نوعی آش که با برنج، گوشت، نخود، اسفناج و آبغوره طبخ کنند