عشقه را گویند و آن گیاهی است که بر درختها پیچیده و خشک سازد. (برهان قاطع). عشقه که بر درخت پیچد. (فرهنگ رشیدی). عشقه معرب غساک است، والله اعلم. (از آنندراج) (انجمن آرا). پیچک. پیچه. داردوست کتوس (در بعضی از نقاط شمالی ایران). مهربانک. عشق پیچان. قسمی لبلاب. ارغچ. ارغک. ارغژ. ازغچ. نویچ. نوبیچ. نوح. تربد. حبل المساکین. بقلۀ بارده. شجرۀ بارده. پنجه. بویچه. قسوس. (قشوش). پرسیان. لوک. فژغند. کشت بر کشت. سابود. واجد. سن. سرند، گند. فرغند. (از فرهنگ اسدی نخجوانی) : از دهان تو همی آید غساک پیر گشتی ریخت مویت از هباک. طیان (از فرهنگ اسدی). این کلمه باغساق که در قرآن آمده چنین مینماید که یک چیز است وغشاک مصحف آن یا صورتی از آن است. رجوع به غوشاک و غساق شود، نوعی ساس که در فرش و جز آن پنهان شود و اگر آن را بکشند بوی بد میدهد. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 181 الف)