مفرد واژۀ غزلان، در علم زیست شناسی نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه و چشمان درشت، کنایه از معشوقۀ زیبا، زن یا دختر زیبا، برای مثال غزالی مست شمشیری گرفته / به جای آهویی شیری گرفته (نظامی۲ - ۱۷۰)، شعر نظامی شکر افشان شده/ ورد غزالان غزل خوان شده (نظامی۱ - ۳۴)، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
مفردِ واژۀ غِزلان، در علم زیست شناسی نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه و چشمان درشت، کنایه از معشوقۀ زیبا، زن یا دختر زیبا، برای مِثال غزالی مست شمشیری گرفته / به جای آهُویی شیری گرفته (نظامی۲ - ۱۷۰)، شعر نظامی شکر افشان شده/ ورد غزالان غزل خوان شده (نظامی۱ - ۳۴)، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
صیغۀ مبالغه از غسل. مؤنث غسال. زن شوینده، زن مرده شوی. - ثلاثۀ غساله، سه جام می که پس از خواب شب بامدادان نوشند. رجوع به ثلاثۀ غساله شود: ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود وین بحث با ثلاثۀ غساله میرود. حافظ
صیغۀ مبالغه از غَسل. مؤنث غسال. زن شوینده، زن مرده شوی. - ثلاثۀ غساله، سه جام می که پس از خواب شب بامدادان نوشند. رجوع به ثلاثۀ غساله شود: ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود وین بحث با ثلاثۀ غساله میرود. حافظ
آب دست و روی شسته. یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) : غسالهالشی ٔ، ماؤه الذی یغسل به. (اقرب الموارد). آبی که بدان روی و دست شویند. (غیاث اللغات). آب متنجسی شسته، آب چکیده و مستعمل به شستن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). آب شسته. (زمخشری). هر آبی که بعد از شستن به جای افتد. (غیاث اللغات). ما یخرج من الشی ٔ بالغسل. (از اقرب الموارد). آبی که از جامه یا چیزی شسته تراود. آب مستعمل. آبی که بدان تطهیر شده باشد، آنچه شسته شود از جامه و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). لباس شسته شده و جز آن. ما یغسل من الثوب. (اقرب الموارد) ، آنچه از شستن چیزی برآید. (منتهی الارب) (آنندراج)
آب دست و روی شسته. یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) : غسالهالشی ٔ، ماؤه الذی یغسل به. (اقرب الموارد). آبی که بدان روی و دست شویند. (غیاث اللغات). آب متنجسی شسته، آب چکیده و مستعمل به شستن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). آب شسته. (زمخشری). هر آبی که بعد از شستن به جای افتد. (غیاث اللغات). ما یخرج من الشی ٔ بالغسل. (از اقرب الموارد). آبی که از جامه یا چیزی شسته تراود. آب مستعمل. آبی که بدان تطهیر شده باشد، آنچه شسته شود از جامه و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). لباس شسته شده و جز آن. ما یغسل من الثوب. (اقرب الموارد) ، آنچه از شستن چیزی برآید. (منتهی الارب) (آنندراج)
گازر رختشوی زن، کازر خود کار (ماشین لباسشویی) چرکاب آب مانده از شست و شوی، آب چکیده، جامه شسته مونث غسال زن شوینده، زنی که مرده شوید. آبی که بدان دست و روی شویند، آب چکیده و مستعمل بشستن چیزی. یا ثلاثه غساله. سه جام می که پس از خواب شب بهنگام بامداد نوشند ستا: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود. (حافظ 152)
گازر رختشوی زن، کازر خود کار (ماشین لباسشویی) چرکاب آب مانده از شست و شوی، آب چکیده، جامه شسته مونث غسال زن شوینده، زنی که مرده شوید. آبی که بدان دست و روی شویند، آب چکیده و مستعمل بشستن چیزی. یا ثلاثه غساله. سه جام می که پس از خواب شب بهنگام بامداد نوشند ستا: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود. (حافظ 152)