آهو برۀ ماده کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز برای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷) برج حمل
آهو برۀ ماده کنایه از آفتاب، چَترِ نور، طاووسِ مَشرِق خَرام، چَترِ زَر، چِراغِ روز، گیتی پَروَر، اُسطُرلاب چَهارُم، خایِه زَر، خایِه زَرّین، طَرَف دارِ اَنجُم، طاسِ زَر، سِپَرِ آتَشین، چَترِ زَرّین، طاووسِ فَلَک، چِراغِ سَحَر، طاووسِ آتَش پَر، چَترِ روز برای مِثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷) برج حمل
کشش و جنگ با دشمن دین. (منتهی الارب). اسم مصدر غزو. ج، غزوات. عزیمت به جنگ دشمنان و غارت کردن دیار آنان. (از اقرب الموارد). رجوع به غزو و غزا شود: با ایشان (اعراب) صلح کرد (قباد) و نان پاره ای داد ایشان را و عزم غزاه روم کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 85). از ابتدای اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند و یک غزاه نکردند. (کتاب النقض ص 475). علی رضوان اﷲ علیه از حرب جمل و صفین ونهروان با هیچ غزاتی نپرداخت. (کتاب النقض ص 475)
کشش و جنگ با دشمن دین. (منتهی الارب). اسم مصدر غَزْوْ. ج، غَزَوات. عزیمت به جنگ دشمنان و غارت کردن دیار آنان. (از اقرب الموارد). رجوع به غزو و غزا شود: با ایشان (اعراب) صلح کرد (قباد) و نان پاره ای داد ایشان را و عزم غزاه روم کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 85). از ابتدای اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند و یک غزاه نکردند. (کتاب النقض ص 475). علی رضوان اﷲ علیه از حرب جمل و صفین ونهروان با هیچ غزاتی نپرداخت. (کتاب النقض ص 475)
جمع واژۀ غازی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پیکار وکارزارکنندگان با دشمن دین. جنگجویان. رجوع به غازی شود: غزاه جنود و کماه اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 348)
جَمعِ واژۀ غازی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پیکار وکارزارکنندگان با دشمن دین. جنگجویان. رجوع به غازی شود: غزاه جنود و کماه اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 348)
دفعه از کمیز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مقداری از کمیز و جز آن که یک دفعه ریخته می شود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از دهن اندازی از شراب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اندک چیزی. یقال: ازغل لی زغله من سقائک، ای صب لی شیئا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
دُفعه از کمیز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مقداری از کمیز و جز آن که یک دفعه ریخته می شود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از دهن اندازی از شراب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اندک چیزی. یقال: ازغل لی زغله من سقائک، ای صب لی شیئا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
آهوبرۀ ماده. (منتهی الارب). بچۀ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ. ، آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد: ام الغزاله من طول المدی خرفت فما تفرق بین الجدی و الحمل. ؟ (منتهی الارب) (آنندراج). آفتاب. (دهار) (غیاث اللغات) ، چشمۀ آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). عین الشمس. قال بعضهم یقال: طلعت الغزاله و لایقال غربت. (اقرب الموارد) : و چون جهان از حلول غزاله به منزلۀ حمل خندان شده بود. (جهانگشای جوینی). به روز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین. سلمان ساوجی. ، آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد، گیاهی است شیرین که میخورند. (منتهی الارب) (آنندراج). عشبه من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج، غزالات. (اقرب الموارد)
آهوبرۀ ماده. (منتهی الارب). بچۀ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ. ، آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد: ام الغزاله من طول المدی خرفت فما تفرق بین الجدی و الحمل. ؟ (منتهی الارب) (آنندراج). آفتاب. (دهار) (غیاث اللغات) ، چشمۀ آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). عین الشمس. قال بعضهم یقال: طلعت الغزاله و لایقال غربت. (اقرب الموارد) : و چون جهان از حلول غزاله به منزلۀ حمل خندان شده بود. (جهانگشای جوینی). به روز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین. سلمان ساوجی. ، آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد، گیاهی است شیرین که میخورند. (منتهی الارب) (آنندراج). عشبه من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج، غزالات. (اقرب الموارد)
سوتکی فرناسی فرناس سویس سویست فرغول (تا خیر بود در کار ها) به هر کار بیداد و بشکول باش به دل دشمن خواب و فرغول باش فرویشی پرویشی (و هم فی غفله و ایشان در فرویشی اند) ناگهان نابیوسان نانیوشان ناگهان بی خبر: مشغول صحبت بودند که جمشید غفله وارد شد، توضیح نوشتن این کلمه به صورت غفلتا صحیح نیست
سوتکی فرناسی فرناس سویس سویست فرغول (تا خیر بود در کار ها) به هر کار بیداد و بشکول باش به دل دشمن خواب و فرغول باش فرویشی پرویشی (و هم فی غفله و ایشان در فرویشی اند) ناگهان نابیوسان نانیوشان ناگهان بی خبر: مشغول صحبت بودند که جمشید غفله وارد شد، توضیح نوشتن این کلمه به صورت غفلتا صحیح نیست