جدول جو
جدول جو

معنی غزله - جستجوی لغت در جدول جو

غزله
(غِ لَ)
جمع واژۀ غزال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غزال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزاله
تصویر غزاله
(دخترانه)
آهوی کوهی، آهو بره ماده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مزله
تصویر مزله
جای لغزیدن، لغزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوله
تصویر غوله
خام، نارس، بی عقل، کودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
آهو برۀ ماده
کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز برای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷)
برج حمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزله
تصویر نزله
نوعی سرماخوردگی که باعث تب و سرفه بشود، زکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیله
تصویر غیله
خدعه، مکر، کشتن ناگهانی، ناگهان کسی را کشتن، ترور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوله
تصویر غوله
قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غولک
فرهنگ فارسی عمید
جنگ مسلمانان با کافران که حضرت رسول شخصاً همراه سپاهیان بود مثلاً غزوۀ بدر، غزوۀ احد، غزوۀ خندق
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
کشش و جنگ با دشمن دین. (منتهی الارب). اسم مصدر غزو. ج، غزوات. عزیمت به جنگ دشمنان و غارت کردن دیار آنان. (از اقرب الموارد). رجوع به غزو و غزا شود: با ایشان (اعراب) صلح کرد (قباد) و نان پاره ای داد ایشان را و عزم غزاه روم کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 85). از ابتدای اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند و یک غزاه نکردند. (کتاب النقض ص 475). علی رضوان اﷲ علیه از حرب جمل و صفین ونهروان با هیچ غزاتی نپرداخت. (کتاب النقض ص 475)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غازی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پیکار وکارزارکنندگان با دشمن دین. جنگجویان. رجوع به غازی شود: غزاه جنود و کماه اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 348)
لغت نامه دهخدا
(زُ لَ)
دفعه از کمیز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مقداری از کمیز و جز آن که یک دفعه ریخته می شود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از دهن اندازی از شراب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اندک چیزی. یقال: ازغل لی زغله من سقائک، ای صب لی شیئا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ لَ)
جمع واژۀ خازل. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ لَ)
کسی که شخصی را از آنچه می خواهد منع کند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
شکستگی پشت. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، افکندن الف از متفاعلن و ساکن شدن تای آن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اصطلاح حفاران، صد ذراع مکسّره، و مثال آن ده ذراع طول در دو ذراع عرض در پنج ذراع عمق است که صد ذراع مکسره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
آهوبرۀ ماده. (منتهی الارب). بچۀ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) :
آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود.
حافظ.
، آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد:
ام الغزاله من طول المدی خرفت
فما تفرق بین الجدی و الحمل.
؟ (منتهی الارب) (آنندراج).
آفتاب. (دهار) (غیاث اللغات) ، چشمۀ آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). عین الشمس. قال بعضهم یقال: طلعت الغزاله و لایقال غربت. (اقرب الموارد) : و چون جهان از حلول غزاله به منزلۀ حمل خندان شده بود. (جهانگشای جوینی).
به روز مردی او کیست شه سوار فلک
غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین.
سلمان ساوجی.
، آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد، گیاهی است شیرین که میخورند. (منتهی الارب) (آنندراج). عشبه من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج، غزالات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غسله
تصویر غسله
شست ابزار شوی ابزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزلی
تصویر غزلی
چامه ای چامه گون منسوب به غزل: اشعار غزلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزله
تصویر عزله
سرسرین از استخوان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاله
تصویر غاله
پسوند تصغیر: بزغاله جزغاله داسغاله درغاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازله
تصویر غازله
زن ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
سوتکی فرناسی فرناس سویس سویست فرغول (تا خیر بود در کار ها) به هر کار بیداد و بشکول باش به دل دشمن خواب و فرغول باش فرویشی پرویشی (و هم فی غفله و ایشان در فرویشی اند) ناگهان نابیوسان نانیوشان ناگهان بی خبر: مشغول صحبت بودند که جمشید غفله وارد شد، توضیح نوشتن این کلمه به صورت غفلتا صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
پیکار با بیدینان اگر پیامبر صلی الله علیه و آله یا پیشوای دین سپاه را همراهی کند، یکبار جنگیدن خواست آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزنه
تصویر غزنه
جای گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
بچه آهو که ماده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزله
تصویر نزله
زکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیله
تصویر غیله
مکر و خدعه
فرهنگ لغت هوشیار
مزله و مزلت در فارسی لغزش، لغزشگاه جای لغزیدن محل لغزش، لغزش: و مثل ما کسان از مزلت و منقصتی خالی نباشند، جمع مزال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوله
تصویر غوله
مونث غول یغام مادینه خام نارس: سیب غوله، بیعقل کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزله
تصویر نزله
((نَ لَ یا لِ))
زکام، سرما خوردگی شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوله
تصویر غوله
((غُ لِ))
خام، نارس، بی عقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیله
تصویر غیله
((غ لِ))
مکر، خدعه، ترور، قتل و کشتن ناگهانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
آهو بره ماده، آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزوه
تصویر غزوه
((غَ وَ یا وِ))
یک غزو، یک بار جنگ کردن
فرهنگ فارسی معین