- غزال (دخترانه)
- آهوی کوهی، نوعی آهوی ظریف اندام با چشمان درشت سیاه
معنی غزال - جستجوی لغت در جدول جو
- غزال
- مفرد واژۀ غزلان، در علم زیست شناسی نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه و چشمان درشت، کنایه از معشوقۀ زیبا، زن یا دختر زیبا،
برای مثال غزالی مست شمشیری گرفته / به جای آهویی شیری گرفته ، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی(نظامی۲ - ۱۷۰) ، شعر نظامی شکر افشان شده/ ورد غزالان غزل خوان شده(نظامی۱ - ۳۴)
- غزال
- آهو بره ریسنده
- غزال ((غَ))
- آهو، کنایه از معشوق، زیبارو
- غزال ((غَ زّ))
- ریسمان تاب، ریسمان باف، ریسمان فروش، جمع غزالون، غزالین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهو برۀ ماده
کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روزبرای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷)
برج حمل
کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز
برج حمل
مصغر غزال، در علم زیست شناسی غزال کوچک، آهوبره، کنایه از زن زیبا
بچه آهو که ماده باشد
غزال کوچک، زن زیبارو
آهو بره ماده، آفتاب
دیرینگیها
جمع ازل، دیرینگی ها، جمع ازل ازلها دیرینگیها
چوب سوخته که پیش از آنکه بسوزد آن را خاموی کرده باشند
جمع جزل، هیزم ها هیمه ها
بسیار شوخ، بسیار شوخی کننده
بسیار شوینده، غسل دهنده، مرده شوی
جنگ کردن با کافران در راه خدا، غزا، برای مثال به یک غزات قریب هزار پیل آورد / وزآن گرفته به یک حمله سیصد و پنجاه (فرخی - ۳۴۳)
فرود آمدن در میدان نبرد برای جنگ کردن
مزله ها، جاهای لغزیدن، لغزشگاه ها، جمع واژۀ مزله
غازی ها، مجاهدان، جنگجویان، کسانی که در راه خدا با دشمنان دین می جنگند، جمع واژۀ غازی
ازل ها، آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا، جمع واژۀ ازل
این واژه تازی نیست و شاید همان ازمل باشد که برابراست با آواز این واژه در غیاث اللغات آمده بی آن که کجایی بودن آن آشکارشود آنندراج نیز دراین زمینه خاموش است نام پرده ای ازخنیا شاخه ای از زنگوله سستی ناتوانی
ریسنده مرد ریسنده
جمع غلیل، سوزش های تشنگی
جامه شوی، شوینده، کسی که شغل وی شستن مرده ها باشد
گردا گرد دیوار، درون خانه
کشش و جنگ با دشمن دین
بیدین کش بیدین بر انداز جنگنده بسیار غزو کننده بسیار جنگنده
شیر از جانوران
جمع مزله، لغزش ها لغزشگاه ها جمع مزله
فرود آمدن: از بارگی فرود آمدن: برای جنگ پیاده سرما خوردگی چایمان فرودآمدن درمعرکه جنگ برای جنگیدن
جگن دوخ طاوسی سفید
لاغری لوده شوخ خنده ساز، یاوه گوی لاغری، مقابل سمن فربهی چاقی کسی که بسیارمزاح کند: (مرد شیرین سخن هزال بود)
جمع ازل